پدیده وقف کتابها در کتابخانه کشور مغرب
این نوشتار، برگردان مقاله ای است با مشخصات کتاب شناختی ذیل:«ظاهرة وقف الکتب فی تاریخ الخزانة المغربیة»، الدکتور احمد شوقی بنین، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، المجلد (63)، الجزء (3)، ذوالقعده 1408 ه تموز (یولیو) 1988 م.
زیرا سرآغاز این وقف در مشرق بوده و اختلاف بین فقها در جواز یا منع آن در آن سرزمینها رخ داد. و در آخر اینکه وقفیات مغربی اختلافات چندانی با وقفیات مشرقی ندارند.
در آغاز میگویم محققی که به این موضوع اهتمام دارد، لازم است فقیهی باشد که در فقه خبره باشد و حقوقدانی که به اصول حقوقی اشراف داشته باشد و من شایستگیهای فقهی و حقوقی این کار را ندارم.
اما حامی من در این موضوع، اهتمام به کتاب و کتابخانه ها خواهد بود و هدف غایی من طرح مشکل برای محققانی است که دارای صلاحیتهای قبلی باشند تا موضوع را آنگونه که شایسته و حق آن است مورد بررسی و تحقیق قرار دهند.
به رغم اشارات مختصر فقها به این پدیده در کتابهای فقهی و نیز آنچه مرحوم یوسف عش در پایاننامه دانشگاهی (1) خود در این موضوع آورده باید گفت که این موضوع همچنان نیازمند تحقیق است تحقیقی که در نتیجه آن یکی از شکافهای مهم تراث اسلامی برطرف می گردد.
در این مقاله میکوشم که به ایجاز از شروع این پدیده در مشرق [اسلامی] و سپس در مغرب سخن گویم و در ادامه یک سند وقفی مورد بررسی قرار میگیرد و از اخلال آن پارهای روشنگریها بر وضعیت و ساختار وقف در مغرب می افکنم .
و در آخر این پرسش را مطرح میکنم که آیا امکان دارد بررسی و تحقیق اینگونه وقفیات، خدمتی به تاریخگذاری کتابهای خطی (Histore du Livre Manuserit) که از مهمترین علوم کتابخانهای به شمار میآید بکند؟
چرا در وقف اینقدر اختلاف وجود دارد.
از مسائلی که اختلاف زیادی بین فقهای مسلمین در طی سالهای اولیه اسلامی افکند مسأله وقف است. دلیل این اختلاف به عدم ورود این قضیه در قرآن کریم و به دنبال آن عدم وجود آن در سنت نبوی به عنوان پدیدهای مجرد برمی گردد.
چه پیامبر (ص) در تعریف خود بر وقف صرفا به ذکر حقیقت آن اکتفا نمود و تفصیلات و تاویلات آن را بر فقها واگذار کرد و در نتیجه منجر به اختلاف آنها در مشروعیت وقف گردید، برخی از آنها وقف را جایز شمرده و برخی نیز قائل به عدم جواز آن شدند.
و برخی نیز در حالاتی آن را جایز و در موقعیتهایی دیگر آن را رد میکنند. و کتابها در میان انواع موقوفاتی قرار داشت که اختلاف علما پیرامون آن به شدت حاکم بود. زیرا که وقف کتابها چنانکه خواهیم دید، جز به عرف ثابت نمی شود.
تا قرن دوم هجری، فقها و علما مصحفها را نسخ و یا استنساخ (رونویسی) مینموده و برای تقرب به خداوند و نیز پیروی از خلیفه سوم (عثمان) که چهار یا شش نسخه از مصاحف را نوشته و به شهرها فرستاد، آنها را در مساجد قرار می دادند.
در کتب تاریخ آمده است که ابوعمرو شیبانی (2)، هشت مصحف را رونویسی کرد و آنها را در مساجد کوفه قرار داد. نیز سیوطی حکایت کرده(3)که مفضل ضیی که در نحو، شعر، غریب و ایامالناس خبره بوده، مصحف ها را می نوشته و آنها را در مساجد قرار میداده است.
و این کار را به جهت پوشش دادن بر عمل نوشتن هجویات مردم و جبران این عمل، انجام میداد. این دو دانشمند بزرگ و فقهای دیگر، مصاحف را به جهت کسب رضایت الهی به مساجد میسپردند بدون اینکه از این کار با الفاظی که بیانگر صیغه وقف باشد یاد کرده باشند.
هنگامی که حرکت تألیف در قرن دوم آغاز شد و کتب تفسیر، فقه، ادبیات، لغت و غیره تألیف یافتند پارهای از دانشمندان این دست کتابها را به مانند مصاحف در مساجد قرار میدادند تا دانشپژوهان از آن بهره مند شوند، پارهای دیگر از علما آنها را از این کار منع میکردند،
اینها در این موضع مخالف بر عدم وجود پدیده وقف در کتاب و سنت تکیه میکردند. در این زمینه حتی وقف همان قرآن نیز مورد اختلاف و مناقشه قرار گرفت چنانکه برخی از آنها وقف قرآن را مردود اعلام کردند؛ مثل ابنهشام حنفی (4).
نظریه جمهور فقها در مورد وقف
جمهور فقها، جایز بودن پدیده وقف را مشروط به اشیائی دانستند که دارای ویژگی ثبات بوده مانند زمینها و ساختمانها و مانند آن. و وقف آنچه فاقد این صفت بوده همچون کتابها را جایز ندانستند .
زیرا اینگونه چیزها کهنه و فرسوده میشوند. اما پس از مناقشه طولانی، وقف مصاحف رابه جهت پیروی از خلیفه راشد (عثمان) و مسلمانان پس از او جایز شمردند.
اما این جواز با نص وارد نشده بلکه با عرف به اثبات رسید و حکمی که با عرف به اثبات رسد مانند اثباتش با نص است و این عرف را قول پیامبر (ص) که فرمود: «آنچه مسلمانان خوب دانستند، خوب است»، تقویت میکند.
پس از مسألهی جواز وقف مصاحف مناقشه بر سر وقف انواع کتابها، آغاز شد. پارهای از فقها وقف اینگونه کتابها را به طور مطلق مردود اعلام کردند
همچو محمد بن سلامه حنفی و برخی نیز به طور کلی آن را جایز شمردند و استدلال آنها به حدیث شریفی که فقها در جواز وقف به آن تکیه کردند بود: «و چون انسان بمیرد عملش نیز جدا می شود جز سه چیز: صدقه جاریه، علم سودمند و فرزند صالحی که برای او دعا کند.»
چه نوع کتابی را میتوان وقف کرد
با تکیه بر همین حدیث و تطبیق با مبدأ عرف این دست از فقها، وقف کتابها را جایز شمردند؛ اما در اینکه چه نوع کتابی را میتوان وقف کرد، یکی از حنفیها یعنی نصیر بن یحیی (متوفی 268 ه) گفته:
«آنچه در مورد مصاحف جاری است همان نیز برای کتابها صدق میکند زیرا این کتابها به دین فرا میخوانند و در فهمش یاری میرسانند.»
از دیدگاه این فقیه حنفی میتوان استفاده کرد که کتبی که وقفش را روا دانسته همان کتابهای دینی و مرتبط با قرآن کریم هستند هم چو کتابهای تفسیر و کتب حدیث و فقه و غیر آن؛ اما کتب علوم دیگر همچو فلسفه، ریاضیات، فلک و یا همان کتب علوم پیشینیان به طور عموم چنانکه قدما گفته اند:
از وقف استثنا می شوند و این رأی را برخی از فقها به صراحت بیان داشتهاند بلکه برخی از آنها به سوزاندن این دست کتابها فتوا دادهاند چه رسد به وقف آنها (5).
به غیر از کتب پیشینیان، فقیهان تأکید داشته اند که کتب تورات و اناجیل، وقف نمی شوند زیرا وقف آنها با هدف و غایت عالی و آرمانی دین سازگاری نداشته و دیگر اینکه این کتابها مبدل و منسوخ هستند (6).
اختلاف در مورد سنت وقف، حدود دو قرن قبل از اینکه جمهور فقها به طور عمومی وقف کتابها را بپذیرند به طول انجامید، با این وجود آنها غفلت ننمودند از اینکه در کتابهای فقهی خود اشاراتی که پیوسته با اضطراب و شک و عدم اطمینان همراه بود، بنمایند.
یکی از متأخرین فقه مالکی یعنی دسوقی (متوفی به سال 1230 ه) در جلد چهارم حاشیه خود بر شرح کبیر خرشی میگوید: «ولکتب یصح وقفها علی المذهب فهی مما فیه الخلاف، و ذلک عندنا جار فی کل منقول و ان کان المعتمد الصحه» (7).
اما در [سرزمینهای] مغرب اختلاف بین فقها پیرامون پدیده وقف کتابها، ایجاد نشد، زیرا این پدیده از مسلمات به شمار میرفت.
بلکه اختلاف پیرامون وضعیت خود کتابهای موقوفه برپا بود، به طوری که موجب صدور فتواهای مربوط به این موضوع شد و تمامی این فتاوا در کتب نوازل جمعآوری شد؛ به مانند آن چه در جلد هفتم کتاب المعیار للعرب اثر ونشریسی آمده است.
اگر بخواهم در مورد شروع پدیده وقف در مغرب سخن گویم، در توانم نخواهد بود زیرا منابع میراث مغربی، به روشنی تمام از آن سخن نگفتهاند. انصاری پیرامون کتابخانههای شهر سبته چنین گفته است: «از آن کتابخانهها در زمان ما [یعنی قرن هشتم هجری]، هفده خزانه وجود دارد؛
نه تای آن توسط فقها و سرشناسان ساخته شد مانند ساختمان قاضی حضرمی و ابوحجه و مانند آن و هشت دیگر بر طلاب علم موقوف است قدیمترین آن خزانه مشهوری است که دارای آثار و مؤلفات قدیم و غریب است .
یعنی خزانه شیخ ابوالحسن شاری که در مدرسهای که با هزینه خود آن را ساخت، واقع است. این اولین کتابخانهای است که در مغرب برای اهل علم وقف شده است»(8).
مفهوم وقف در این فقره، غیر واضح است. چه ممکن است اینگونه دریافت شود که این کتابخانههای موقوف بر طلاب علم کتابخانههایی است که استفاده آنها برای عامه مردم منع شده باشد.
اما اگر فرض بر این باشد که وقف در متن یاد شده به معنای فقهیاش آمده، پس در این صورت بر اساس متن، اولین کتابخانهای که وقف شده به عهد موحدین یعنی زمان ابوالحسن شاری غافقی (649 - 571 ه) باز میگردد.
متن دیگری نیز در کتاب القرطاس ابن ابیزرع از قرویین وجود دارد که از آن میتوان دریافت که وقف کتاب در مغرب در زمان مرابطین، شایع بوده است(9).
کتب موقوفهای که در کتابخانههای مغرب تاکنون محفوظ مانده، قدیم ترینشان به عهد موحدین برمیگردد؛
همچو کتاب الاسجاد ابناصبع و کتاب التمهید ابنعبدالبر که آنها را خلیفه موحدی، عمر مرتضی در قرن هفتم هجری بر کتابخانه مدرسه قصبه در مراکش، وقف نمود. این دو کتاب هماکنون به صورت خطی در کتابخانه ابنیوسف مراکش نگهداری می شود.
از دیدگاه ما ترجیحا باید گفت که وقف کتابها در مغرب، قدمت دارد. چنانکه به اثبات رسیده که خلفای بنیامیه در اندلس به ویژه عبدالرحمن ناصر و فرزندش الحکم مستنصر، صاحب کتابخانه معروف، برای وسعت بخشیدن به کتابخانه قرویون و انتشار علم در مرکز فاس، مجموعه کتابهایی را به آنجا ارسال می نمودند.
ویژگی عمومی این کتابخانه چنین مینماید که کتابهای اهدایی از جانب این دو خلیفه، در چارچوب وقف، اهدا میشد و لذا محتمل است که قدمت وقف کتابها در مغرب پیش از آن است که تاکنون تصور میشده است(10).
پس از این مدخل کوتاه تاریخی از پدیدهی وقف کتاب در مشرق و سپس در مغرب به تفصیل در مورد تطور وقف کتابها و بنای وقفیات در کتابخانههای مغرب سخن میگویم و برای ورود به آن از وقفیهای مغربی شروع میکنم.
زیرا این وقفیه تمامی جوانب پدیده را در مغرب روشن میکند. وقفیهی مختار ما همان وقفیهی ابنخلدون است که در جزء پنجم کتاب العبر (که آن را بر خزانات قرویون در پایان قرن هشتم هجری وقف کرده) تقریر کرده است، از این نسخه موقوفه جز دو جزء سوم و پنجم که حاوی متن وقفیه است باقی نمانده است.
این نسخه در کتابخانه مذکور تا قرن یازده هجری به صورت کامل باقی بوده است به طوری که احمد مقری در نفحالطیب به آن اشاره کرده است: «در فاس آن را دیدم در آن خط خودش موجود بود و شامل هشت مجلد بسیار بزرگ بود و در آخر آن، خود را به تفصیل معرفی کرده است.»(11)
شاید دورهی کامل کتاب تا قرن نوزدهم میلادی در این کتابخانه باقی بوده چنانکه از تحقیق دانشمند سوئدی دی حمسو (12)، که در آغاز قرن نوزدهم کنسولگر کشورش در طنجه بوده، چنین برداشت می شود که در کتابخانه نسخهای کامل از کتاب العبر ابنخلدون که در آن خط خودش نیز آمده وجود داشته است (13) .
اما به هنگام تهیه فهرست کتابخانه قرویون در سال 1918 م توسط آلفردبیل (14) و استاد عبدالحی کتانی، از این نسخه فقط دو جلد سوم و پنجم توسط آن فهرست شده و احتمال دارد که مجلدات دیگر در نیمه دوم قرن نوزدهم از میان رفته باشد.
این نسخهی موقوفهی العبر در کتابخانه قرویون را یک مصری به نام عبدالله بن حسن ولد فاخوری کتابت کرده است. این انتساب بنا به اعتقاد لوی پروونسال در مصر شایع بوده است(15).
اما متن وقفیه توسط دو شخص عادل که اسامی آنها در آخر آمده با املای خود ابنخلدون کتابت شده است در پایین ورقه، شهادت ابنخلدون و تصدیق وقف با خط دست راستش آمده است. در بالای ورقه عبارت شیخ عبدالحسین کتانی نوشته شده بدین قرار: طالع فیه مستعیره محمد عبدالحی الکتانی عافاه مولاه.
دلیل انتخاب این موقوفه توسط ما این بود که آن از قدیمترین وقفیات مغربی بوده و بهترین استفاده در مورد ارکان و شروط وقف را میتوان از آن برد.
متن وقف نامه ابن خلدون
اسم ناسخ این وقفیه: عبدالله بن حسن ولد فاخوری بوده و نوع خط آن خطی مغربی است که در نگاه اول به چشم میآید.شرقشناس فرانسوی لوی پروونسال این وقفنامه را مورد توجه و بررسی قرار داد و متن آن را به فرانسه ترجمه کرد. نگر: مجلهی آسیایی 1923.بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله وحده و صلواته علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم. وقف و حبس و سبل و ابده و حرم و تصدق سیدنا و مولانا العبد الفقیر الی الله تعالی الشیخ الامام العالم العلامة الحافظ المحقق اوحد عصره و فرید دهره قاضی القضاة ولی الدین ابوزید عبدالرحمن بن الشیخ الامام ابیعبدالله محمد بن خلدون الحضرمی المالکی، امتع الله المسلمین بحیاته، و نفعهم بعلومه و برکاته، و هو مؤلف هذا الکتاب، جمیع هذا الکتاب المسمی بکتاب العبر فی اخبار العرب و العجم و البریر المشتمل علی سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعیا و حبسا مرضیا علی طلبة العلم الشریف، بمدینة فاس المحروسة قاعدة بلاد المغرب الاقصی، ینفعون بذل قراءة و مطالعة و نسخا، و جعل مقره بخزانة الکتب التی بجامع القرویین من فاس المحروسة بحیث لا یخرج حرمها الالثقة امین، برهن وثیق لحفظ صحته، و ان لا یمکث عند مستعیره اکثر من شهرین و هی المدة التی تتمع لنسخ الکتاب المستعار او مطالعته ثم یعاد الی موضعه، و جعل النظر فی ذل لمن له النظر علی خزانة الکتب المذکورة وقفا لله علی الوجه المذکورة لوجه الله الکریم و طلبا لثوابه الجسیم یوم یجزی المتصدقین، و لا یضیع اجر المحسنین، و اشهد علیه بذلک فی الیوم المبارک الحادی و العشرین لشهر صفر المبارک عام تسعة و تسعین و سبعمائة حسبنا الله و نعم الوکیل.
صیغه وقف از منظر این خلدون (رکن اول وقف )
ابن خلدون شش فعل مترادف که همگی به معنی وقف هستند را به کار برده است. دلیل این تعدد، به نظر من اختلاف فقها در صیغهی وقف است. جمهور فقها معتقدند که وقف با لفظ «وقف» محقق می شود.
اما در صحت آن با الفاظ دیگر همچو حبس و سبل و مانند آن اختلاف نظر داشته اند، برخی از فقها کاربرد آنها را جایز و برخی منع کردهاند. بنابر اعتقاد پارهای از فقهای جدید، عمل وقف با هر لفظی که دلالت کننده آن باشد حتی به زبان عربی هم محقق میشود زیرا الفاظ، ابزار بیاناند و خود، هدف نیستند(16).
و لذا ابن خلدون وقفنامه ی خود را با به کارگیری فعل ثلاثی وقف که جمهور فقها به عنوان بیان صیغهی وقف آن را پذیرفتهاند، آغاز کرده است و از به کار بردن صیغهی رباعی آن یعنی «اوقف» خودداری کرده زیرا این کاربرد به اتفاق معجمهای عربی، ناپسند است(17).
چنانکه او «اوقاف» با تشدید را هم نیاورده زیرا این صیغه در استعمال مجازی آن کاربرد نداشته است (18)در ادامه گفته:«حبس» به تشدید که این کاربرد از نظر علمای لغت درست است نیز «احبس» را با وجودی که صحیح بوده به کار نبسته است چه استعمالش نادر است و صیغه ثلاثی «حبس»، را نیز نیاورده .
زیرا استعمال آن حسب علمای لغت ناپسند است. زبیدی در تاج العروس گفته: «احبس و حبس، فصیح است و حبس (بدون تشدید)، لغتی زشت است.»
به نظر(19) من دلیل کاربرد لفظ تحبیس توسط ابنخلدون این است که کلمه، جدید است. پیامبر (ص) از این خطاب در مورد وضعیت زمینی که او پس از خیبر گرفته بود، سئوال کردند و فرمود: «حبس الاصل و سبل الثمرة.» اصطلاح تحبیس در کتب فقه مالکی، به کار رفته است.
و ابن خلدون، مالکی مذهب است و لذا معتقدم که دلیل کاربرد کلمه ی تحبیس توسط مالکیها، این است که علمای این مذهب به وقف موقتی که صاحبش برای مدت مشخصی آن را از استفاده خودش محبوس میدارد ولی مالکیتش را حفظ میکند، تحبیس گفته اند.
اما چنانچه موقوفه، مؤبد (ابدی) باشد و ملکیت آن از واقف، خارج شود، به آن وقف گویند و نه تحبیس. و لذا مشاهده میشود که کلمهی تحبیس در دولتهای اسلامیای که مذهب مالکی در آنجا سیادت داشته همچو غرب اسلامی و افریقیه، کاربرد داشته است.
چنانکه این کلمه در زبان فرانسه(20) و در معجم های آنها نیز راه یافته است(21) و دلیل آن به اعتقاد من این است که هنگامی که فرانسویان بر دول عربی شمال آفریقا، سیطره یافتند استعمال کلمهی تحبیس را از آنها فراگرفتند و در تألیف شان به کار بردند(22).
ابن خلدون در ادامه گفته: «و سبل»؛ تسبیل یعنی صدقه دادن در راه خدا؛ ابن خلدون این کلمه را به عنوان مترادف وقف به کار برده است زیرا تسبیل کلمهای است قرآنی و برخی فقها در جواز عمومی وقف به آن تکیه کردهاند نیز واژهای «حدیثی» است مانند کاربرد آن در این قول پیامبر (ص):
«حبس الاصل و سبل الثمره». سپس ابن خلدون گفته: و ابد تأبید یعنی جاودان (ابدی) سازی (23) و دوام و استمرار؛ جمهور فقها در آوردن قید تأبید در صیغهی وقف اتفاق نظر دارند، جز مالکیها، اینها در اینکه وقف مؤبد و موقت باشد، موافقند (24).
خرشی گفته: «در صحت وقف، تأبید قید نمیشود» به نظر من به کار بردن فعل تأبید توسط ابنخلدون، تأکید بر جاودانسازی و دوام آن بوده و اینکه به آن برگشت نشود چنانکه در مذهب حنفی نیز جایز بوده است.
اما کلمه ی «تحریم» واقف را از بهرهمندی از شیء موقوف و شیء موقوف را از خرید و فروش و هبه وارث و مانند آن منع میکند. استعمال فعل تحریم در وقفیات کتب، بسیار نادر بوده است و ابن خلدون با به کارگیری آن میخواسته بر عدم بازگشت به موقوفه تأکید بیشتر کرده باشد.
ابن خلدون تمامی این افعال وقف را با واژه ی «تصدیق» پایان داده است زیرا وقف، قبل از هر چیز، نوعی از انواع صدقات است که شارع به جهت تقرب به خداوند سبحان انجام آن را مورد تأکید و ترغیب قرار داده است .
و ابن خلدون بیش از همه نسبت به آنچه در مغازی واحدی آمده یعنی گفتگویی که بین مهاجرین و انصار درباره اولین صدقه موقوفه در اسلام رخ داده مطلع بوده است. مهاجرین صدقهی ابن خطاب و انصار، صدقهی پیامبر (ص) را اولین صدقه می پن داشتند(25).
منظور آنها از صدقه، همان وقف بوده است به استدلال قول پیامبر در حدیث شریفی که امام مسلم آن را روایت کرده یعنی «صدقهی جاریه».به نظر میرسد.
که به کار بردن این کلمات هم معنی برای بیان وقف از جانب ابن خلدون از طرفی دلیل بر تأکید او بر استمرار و دوام موقوفه و از طرف دیگر تأکید و تحریص او بر ارضاء تمامی وجوه فقهی بوده است(26).
نیز وقفیه ی ابن خلدون در به کار بردن این تعداد از کملات هممعنی تقریبا در عالم اسلامی منحصر به فرد است و بیشترین وقفیات خواه در مغرب و خواه در مشرق، بیش از دو فعل: وقف و تحبیس را در مورد بیان صیغه وقف به کار نمی برند.
«اسم واقف» از نظر ابن خلدون (رکن دوم وقف )
پس از ذکر صیغه ای که رکن اساسی در وقف است (27)، ابن خلدون به بیان رکن دوم وقف یعنی «اسم واقف» میپردازد رکنی که بدون ذکر آن، وقف صحیح نمیباشد.
او گفته:«سیدنا و مولانا العبد الفقیر الی الله تعالی الشیخ الامام العلامة، الحافظ المحقق، اوحد عصره، و فرید دهره، قاضی القضاة ولی الدین ابوزید عبدالرحمن ابنخلدون... و برکاته.
«موقوفه» از نظر ابن خلدون (رکن سوم وقف)
و سپس گفته: «و هو مؤلف هذا الکتاب المسمی بکتاب العبر فی اخبار العرب و العجم.و البریر المشتمل علی سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعیا و حبسا مرضیا.» با این جمله ابنخلدون رکن سوم از ارکان وقف را بیان کرده یعنی خود موقوفه که در اینجا همان کتاب العبر فی التاریخ است.
«مکان موقوفه» از نظر ابن خلدون (رکن جهارم وقف)
اما رکن چهارم یعنی مکان موقوفه در این بیان او آمده: «و مکان آن را در کتابخانهای در مسجد قرویون واقع در فاس محروسه قرار داد.»این ارکان چهارگانه در هر وقفی ضروری است و در جواز وقف کتابها مکفی است چنانکه خرشی در شرح مختصر خلیل و دسوقی در حاشیه اش بر این شرح، بر آن تصریح داشته اند (28).
تمامی وقفیات مغربیای که به آن وقوف یافتم شامل صیغه، واقف، کتاب یا کتابهای موقوفه و در آخر، مکان موقوفه بوده است.در مورد رکن آخر (مکان موقوفه) پس از استقرای تعدادی از وقفیات و جستجو در کتب تراث عربی در مغرب به این نتیجه دست یافتم.
نتیجه جستجوی وقف مغربیها
که مغربی ها (خواه سران و خواه عامه)، کتابها را در مؤسساتی که دارای صبغه ی عمومی بوده وقف میکردند. مکانهایی چون مساجد، زوایا، مدارس باستانی، کتابخانه های مساجد جامع و مانند آن در این زمینه به چند مثال اندک اکتفا میکنم:
خلیفه موحدی عمر مرتضی قرآنی را در ده جزو نوشت و آن را بر کتابخانه ی مسجد ابن یوسف مراکش وقف نمود (29)ابوالحسن مرینی تعدادی مدرسه در مکانهای مختلفی از بلاد مغرب بنا کرد و کتاب هایی را بر آنجاها وقف کرد .
ابن مرزوق در کتاب المسند الصحیح به آن تصریح داشته است: «و هذا ما حبس فی جلها (المدارس) من اعلاق الکتب النفیسه و المصنفات المفیده فلا جرم کثر بسبب ذلک العلم و عدد اهله و ثواب المعلم و المتعلم فی میزان حسناته بلغه الله بذلک(30).
ابوعنان مرینی مجموعهای از کتابهایی را که از کتابخانهی خصوصیاش گلچین کرده بود بر مدرسهای که خود در فاس بنا کرده بود وقف نمود و وقفنامهای که بر در این مؤسسه مزین بوده تا به امروز باقی مانده است.
اما آنچه از کتابها توسط پادشاهان معدیون و علویون و وزرا و علمای ایشان بر کتابخانههای مختلف مغرب وقف شده بسیار است. بزرگترین عملیات وقفگذاری در این زمینه را سلطان موسی عبدالله علوی به انجام رسانید .
او کتابخانهی جدش موسی اسماعیل را که شامل 12 هزار کتاب می شده را بر کتابخانههای مغرب وقف کرد، برخی از این کتابها در کتابخانهی مسجد قرویون تا به امروز مصون مانده است.
مغربیها با وجود اختلاف طبقاتی در گزینش مکانهای موقوفی به مؤسسات مغربی اکتفا ننمودند بلکه وقف کتابها را فی سبیل الله در شرق هم ترویج دادند. مقری در نفحالطیب میگوید:
«سلطان ابوالحسن مرینی سه مصحف شریف را به خط خودش نوشت و به سه مسجدی که رفت و آمد در آنها زیاد بود ارسال نمود و موقوفات دیگری نیز وقف کرد. یکی از مصحفهای یاد شده را در بیتالمقدس دیدم که بسیار خوش ساخت بود»(32).
ابنوردی این وقفیه را در جلد دوم تاریخش به طور کامل آورده است(32).شیخ محمد عبدالحی کتانی در کتاب مخطوطش المکتبات الاسلامیه روایت کرده (33).
که سلطان علوی مولی عبدالله بن اسماعیل، بیست و سه مصحف را بر مسجد نبوی در مدینه منوره وقف کرد که از میان آنها، مصحفی که عقبه بن نافع از مصحف عثمان بن عفان استنساخ کرده موجود بوده است(34).
مغربیها، علاوه بر مؤسسات علمی مغرب و مشرق، کتابها را بر خانوادهها و علما وقف مینمودند. مثلا پس از وفات دانشمند بزرگ محمد بن عبدالسلام فاسی (1314 ه)، سلطان مولی سلیمان علوی، کتابخانهی او را خرید و بر او (فاسی) وقف کرد.
نیز در وقفیهای که در ورق اول کتاب تفسیرالجلالین به تصحیح سلطان ثبت شده، آمده که این کتابخانه پس از انقراض تمامی افراد خانواده این دانشمند، بر کتابخانهی قرویون وقف شد. این گونه وقف را فقها وقف معقب نامیدهاند(35).
ابن خلدون و شروطی که واقف تعیین می کند
پس از پایان یافتن ارکان چهارگانه وقفیه، ابن خلدون به وضع شروطی که واقف تعیین میکند و اجرای کامل آن ضروری است و مخالفت با آن جز به ضرورت یا حاجت جایز نبوده می پردازد. فقها گفته اند: «شرط واقف مانند نص شارع است»(36).یعنی الفاظ واقف در وجوب پیروی و عدم تغییر و تأویل آن، به مانند الفاظ شارع است.
ابن خلدون میگوید: «وقفا مرعیا و حبسا مرضیا علی طلبه العلم الشریف بمدینة فاس المحروسة».از این عبارت برمیآید که واقف زمینهی استفادهی کتاب را نه صرفا برای دانشیان جامع قرویون، بلکه برای تمامی دانشیان موجود در شهر فاس آزاد گذاشته است.
زیرا واقف میدانسته که فقها آرای متفاوتی در این قضیه دارند و اگر چنانچه آن را وقف دانشیان قرویون مینمود امکان قرائت و استفادهی کتاب موقوف برای طلاب و دیگر مؤسسات علمی، فراهم نمیآمد.
ابن عابدین گفته: چنانکه مصحفی بر مسجدی معین و نه مسجد جامع وقف شود، جز ساکنین همان محل، آن را نخوانند و اگر کتابی بر مدرسهای وقف شود، جز طلاب همان مدرسه آن را نخوانند(37).
و لذا اگر ابن خلدون کتاب العبر را وقف بر مؤسسهی معینی - یعنی کتابخانهی قرویون - میکرد، در حقیقت آن را به دست تأویلات فقها میسپرد. اما او اجازه داد تا تمامی دانشیان فاس و بلکه دانشیانی که از دیگر اماکن به شهر فاس (مرکز بلاد مغرب اقصی) می آمدند، از آن بهرهمند شوند.
و اینکه ابنخلدون استفاده از کتاب را وقف طالبان علم کرده است در حقیقت کسانی را که ادعای فقه و علم داشته از بهرهمندی آن منع کرده است و این قضیه در وقفیات شرقی نیز شایع و شناخته شده است و لذا اگر گفته بود:
(وقف مؤبد برای تمامی مسلمانان). چنانچه برخی واقفین نیز به جهت دفع هر گونه تأویل و اشتباه به کار بردهاند. ممکن بود جواز استفاده از کتاب، تمامی مردم اعم از مدعیان فقاهت و علم را شامل شود.
اما این عبارت [کلی] که تمامی مسلمانان را شامل شود، غالبا در مصاحف موقوفه به چشم میآید. اما عبارت «طالبان علم» [در وقفیهی ابنخلدون] در کل شامل دانشیان کتابخانههای مدارس و زوایا و مساجد جامع همچون مسجد قرویون در فاس و ابن یوسف در مراکش میشود.
در ادامه گفته است: «ینفعون بذل قراءة و مطالعه و نسخا» ابنخلدون، قرائت، مطالعه و استنساخ کتاب را اجازه داده است و چنانکه گفته بودند: «ینتفعون بذلک قراءة و مطالعه» و در مورد نسخ سکوت کرده بود، استنساخ کتاب واجب نمیشد.
در معیار و نشریسی آمد که از احمد قباب فقیه در مورد وقفیهای که در آن واقف قرائت و مطالعهی کتاب را صرفا شرط کرده و از استنساخ آن حرفی نزده سؤال شد که آیا نسخ چنین کتابی جایز است؟ او در جواب گفته:
اگر استنساخ کتاب در وقفنامه نیامده، جایز نخواهد بود و سپس اضافه میکند: از قاضی ابنارشد همین سؤال را مطرح کردند و جواب او نیز همان جواب من بود (38) برخلاف دیدگاه آن دو عالم بزرگ مالکی، جمهور فقها امکان نسخ مخطوطات وقف شده را جایز دانسته اند(39).
ابن خلدون در ادامهی شروط خود در وقفنامه میگوید «... کتاب از امکان خود جز توسط فردی خوشنام و ایمن [برای امانت] بیرون نمیرود و آن هم به این شرط که چیز مناسبی گرو بگذارد.
تا همواره سالم بماند و اینکه بیش از دو ماه نزد خود نگه ندارد. این دو ماه برای استنساخ یا مطالعه کتاب امانتی مناسب است. آن گاه آن را به کتابخانه برگرداند.»
در کتابهای موقوفه عادت بر این است که آنها از مکان خود خارج نمیشوند و به امانت هم سپرده نمیشوند. تعداد زیادی از وقفنامه ها در ضمن شروط خود بر عبارت منع خروج و اعاره (به عاریت دادن) تأکید کردهاند(40).
و این به جهت محافظت کتابها برای استفادهی عموم مردم از آنها بوده است و اینکه منحصر به استفاده ی شخصی نشود. و چه بسیار کتابخانه های عربیای که دچار این آفت شده و بسیاری از منابع تراثی آن از بین رفته است. قدما همواره به این ابیات شاعر مثال میزده اند:
یعنی: هرگز تا زمانی که زندهای کتاب به امانت نده و اگر از تو خواسته شد، سکوت کن! چه بسیار دوستی که کتابی را به او امانت دادی و پس از مطالبه آن، دوستی از میان رفت.
علی رغم عواقبی که این آفت داشته پارهای از علمای واقف به جهت ترغیب در نشر علم، امانت کتابهای وقفی خود را آزاد گذاشته اند .
شروط ابن خلدون برای امانت وقف
چنانکه ابن خلدون در وقفنامه ی خود چنین کرده اما به جهت سالم ماندن کتاب، شروطی را برای امانت معین کرده است:
1. امانت کتاب برای فرد مطمئن و امین است. یعنی دانشمندی که در دوستی و امانت معروف است؛
2. علی رغم ویژگیهای پسندیدهای که این دانشمند برای کتاب امانتی دارد چارهای جز گذاشتن رهن در کتابخانه ندارد. این رهن شامل کتاب یا مالی که با قیمت کتاب موقوفه برابری کند، خواهد بود(41).
3. مدت امانت کتاب بیش از دو ماه نشود و این زمان از نظر ابنخلدون برای استنتاخ یا مطالعهی کتاب کافی است.
اینها شروطی هستند که وقفنامه ی ابنخلدون بدان معطوف بود. وقفنامههای مغربی هر یک به نوبهی خود دارای همین شرایط هستند و یا اختلاف اندکی با این شرایط دارند.
به عنوان مثال برخی واقفان، اجازه ی امانت کتاب را داده اند.مشروط بر اینکه امانت گیرنده، آیات قرآنی مشخصی را برای مغفرت واقف و والدین او و شاید تمامی مسلمانان، تلاوت نماید.
احترام به شروط واقف
احترام به شروط واقف به اتفاق فقهاء واجب است و این تنها وقفنامه های عربی نیستند که با این پدیده متمایز میشوند بلکه واقفان اروپایی(42)- خواه در عصر میانه و خواه در عصر جدید - شروطی را تعیین کردهاند که با کمی اختلاف، مشابه وقفنامههای عربی است.
وقفنامه ی عربی (شرقی یا مغربی) شامل شروط واقف بوده است و در مورد نسخه های خطی این شروط در یکی از اوراق آنها نوشته می شده است(43) اما در مورد سنت هبه یا وصیت اروپاییان باید گفت چنانکه این هبه شامل یک نسخه ی لاتینی بوده، فاقد هر گونه شروطی بوده و صرفا بر مکان کتاب اهدایی اشاره شده است(44)
اما چنانکه این هبه / اهدا، شامل مجموعهای از کتابها باشد، تحت چارچوب قانونی در میآید و قراردادی نوشته میشود که در آن شروط اهدا کننده یا موصی قید میگردد(45). این شیوه همواره تاکنون در کتابخانههای اروپایی رعایت میشده تا به شروط واهب احترام گذاشته شود.
مثلا نویسنده ی فرانسوی، آناتول فرانس از جملهی آن دانشمندان زیادی است که کتابخانههای خود را به مؤسسات علمی فرانسه اهدا نمودند وی کتابخانهی خصوصی خود را به کتابخانهی ملی پاریس اهدا کرد و شرط نمود که تحت قانون شمارهگذاری داخلی آنجا قرار نگیرد .
و به صورت مجموعهای با شمارهگذاری مخصوص درآید. این شرط پذیرفته شد و کتابهای او به کتابخانهی مذکور وارد شد و به صورت مجموعهای ویژه نگهداری شد این مجموعه را مجموعهی آناتول فرانس (Fonds Anatole France) میگویند. چنانکه گفتهاند مجموعهی پاریس (Fonds Barres) و...
در ادامه ابنخلدون گفته: «و جعل النظر فی ذل لمن له النظر علی خزانة الکتب المذکورة». با این عبارت، وقفنامه به قضیه «تسلیم» پرداخته است یعنی آن چه فقها به آن قبض گفتهاند(46).
قبض به اضافه حوز یا حیازت (در اختیار داشتن) از دیدگاه مالکیها برای اتمام و لزوم وقفضروری است(47). تسلیم کتاب العبر در اینجا با نیابت به انجام رسیده زیرا ابنخلدون در قاهره مستقر بوده است و این مطلب را در مقدمه ی کتابش المقدمة بیان کرده است.
در آنجا گفته: «این نسخه را به کتابخانه ی مولانا سلطان ابوفارس عبدالعزیز مرینی هدیه کردم... و آن را برای طلاب علم به کتابخانهی جامع قرویون در شهر فاس که مرکز حکومت آنجاست، وقف نمودم...»(48)
تسلیم با نیابت در تاریخ کتابخانه های مغربی
تسلیم با نیابت در تاریخ کتابخانه های مغربی شناخته و معروف بوده است به طوری که از خلفا و پادشاهان... که بیشترین واقفین کتاب بودند... وزراء، قاضیان، ادبا، فقها و رجال حاشیه برای تسلیم قبض موقوف، نائب میشدند. مثلا سلطان محمد بن عبدالله مجموعه کتابهایی را بر مسجد بزرگ طنجه وقف کرد و قاضی آیت تایدی و ناظر مفرج را نایب خود قرار داد(49).
نیز فقیه علامه سیدی عبدالعزیز بن حمزه را برای تسلیم کتاب شرحالخطاب (در 8 مجلد) بر خزانهی ضریح ابوالعباس سبتی نایب کرد چنانکه در وقفنامه ی این کتاب هم آمده است(50).
ب کرده بود(51).
در ارتباط با ویژگی آن متولی که تسلیم کتاب العبر با نیابت او به انجام رسید، از عبارت وقفنامه چنین استفاده میشود که او قیم (سرپرست) کتابخانه بوده است. چه منابع چنین گفته اند که وقتی ابوعنان در سال 750 ه این کتابخانه را بنا کرد، برای سرپرستی آن، قیمی را تعیین کرد بدون اینکه اسم یا هویت او را معلوم نماید.
جزنائی گفته: «و عین لها قیما لضبطها و مناوله ما فیها»(52).در تاریخ کتابخانههای مغربی چنین رسم بوده که کتب موقوفه بر موسسات علمی به طور مستقیم به قیم سپرده میشد برخلاف مصاحف و برخی کتب دینیای که بر مساجد وقف میشد اینها به ناظر موقوفات سپرده میشد.
اما پادشاهان کتابهای موقوفهی خود را به دست قیمان و قاضیان میسپردند زیرا آنها کتابهای موقوفه را همزمان با کتابهای دیگر کتابخانه، مراقبت مینمودند، و مراقبت مسؤلان همچو ناظران و امنا بوده است.
سلطان مولی عبدالرحمن علوی، مساعدت به سرپرست کتابخانهی قرویون را به قاضی عبدالهادی بن عبدالله تهامی علوی سپرد. نیز سلطان حسن اول (1894 م) دو نیروی کمکی به نامهای محمد علوی مدغری و حمید بنانی را برای قاضی شهر فاس ارسال نمود تا آن دو، سرپرست و ناظر را در ترمیم و بهسازی کتابخانهی قرویون یاری رسانند(53).
علت و غایت وقف از منظر ابن خلدون
وقفنامه ابن خلدون در ادامه میگوید: «وقف علی الوجه المذکور لوجه الله الکریم و طلب لثوابه الجسیم یوم یجزی المتصدقین و لا یضیع اجر المحسنین.»
در اینجا ابن خلدون به علت و غایت وقف آن کتاب اشاره میکند، یعنی درخواست و طلب رضایت خداوند و امید به این پاداش بزرگ و این همان مقصود اصلی و مورد نظر هر واقفی بوده است.
در اینجا ابن خلدون به مانند وقفیات مغربی وقفنامهی خود را با عبارت «اشهاد» و تصحیح وقف به پایان میبرد و میگوید «و اشهد علیه ذلک» یعنی او بر آنچه نوشته شده، حاضر و شاهد بوده است.
اشهاد در وقف شامل اشهاد عادی و ساده و اشهاد رسمی با حضور دو عادل میباشد. اشهاد اول این است که انسانی شهادت دهد که کتابی یا مجموعه کتابهایی را صاحبش با حضور او بر مؤسسه ی مشخصی وقف کرده است.
تعداد شاهدها اندازه ندارد؛ از یک شاهد گرفته تا چهار یا پنج شاهد چه بسا ممکن است که واقف از شاهد بینیاز باشد. نیز کتابهایی که بر وقف آن شاهد میگیرند غالبا از کتب مهم و نادر هستند. همچنین شایسته است که شهود از میان فقها یا دانشمندان و یا از بزرگان قوم انتخاب شوند.
اما شهادت رسمی با حضور دو عادل برای اثبات اصالت و مشروعیت وقف به انجام میرسد. چنانکه در وقفنامهی ابنخلدون هم آمده است. او دو عادل به نامهای احمد بن علی بن اسماعیل مالکی و محمد بن محمد بن احمد بن ابوالقاسم را گواه میگیرد.
پارهای از وقفیات با شهادت یک عادل به ما رسیده است(54).نیز وقفیات دیگری هم بدون شهادت دو عادل وارد شدهاند که در این صورت به آنها وقف استرعایی گویند یعنی که اشهاد نزد قاضی شهر به انجام میرسد.
در وقفنامهی مکتوب بر کتاب موقوفه به ذکر ارکان اساسی وقف بسنده شده و این در مورد کتبی که پادشاهان وقف کردهاند و قاضیان مکلف به انجام آن شدهاند نیز مشاهده می شود.
اما ابنخلدون اصرار داشته که موقوفهی خود را تا حد امکان ثبوت و مشروعیت بیشتری دهد و آن را با حضور دو عادل به انجام رسانید. در ذیل شهادت آن دو عادل، گواهی ابنخلدون به طور خاص برای تصحیح و اثباب وقف آمده است وی در پایین ورقه با دست راست خود نوشته: «المنسوب الی صحیح، و کتب عبدالرحمن بن محمد بن خلدون».
در اشهاد ابنخلدون برای صحت وقف دو مطلب ملحوظ است:
1. ابنخلدون برای بیان شهادت، نگفته: اشهد، بلکه صرفا به عبارتی که بیانگر گواهی (شهادت) است اکتفا کرده یعنی: المنسوب الی صحیح؛ و این کاربرد از دیدگاه [مذهب] مالکیه جایز است(55).
اینها در ادای شهادت، لفظ مشخصی را شرط نمیکنند. بلکه هر صیغهای که دال بر آگاهی شاهد باشد کافی است. چنانکه ابنخلدون انجام داده اما مابقی مذاهب جز لفظ «اشهد» لفظ دیگری را برای بیان شهادت جایز نمیدانند.
2. ابنخلدون توقیع (امضاء) خود را برای صحت وقف بر پایین برگهی وقفنامه میانگارد و این کار به پیروی از خلفای مرینیون که کتاب به آنها هدیه میشد و نیز به پیروی از افرادی که برای اثبات وقفیات خود معمولا توقیعات ویژهای را در پایین وقفنامه میآوردند، صورت گرفت(56).
پدیدهی توقیع در پایین وقفنامه در میان مغربیها معمولا شایع بوده است(57) به جز خلفای سعدیون که عبارات تصحیحی / تصدیقی خود را بالای وقفنامه مینوشتند. به طوری که همواره برخی کتابهایی که آنها بر کتابخانههای مغربی وقف نمودهاند گواه و مؤید این مطلبند(58).
با انجام اشهاد، وقفنامه ابنخلدون به پایان میرسد چنانکه عموم وقفنامههای عربی اینگونه پایان مییابند اما حجم وقفنامه بر اساس علاقه و خواست این دانشمند بزرگ و نیز حسب شروط و دیگر مواردی که او میخواسته در آن جا قید شود.
شکل گرفته است و کم و زیادی اندازهی وقفنامهها هیچگاه مقیاس اهمیت یا عدم اهمیت کتاب موقوفه نبوده است. چه بسیار کتابهای مهمی که واقف آن به وقفنامهی کوچکی بسنده کرده و چه بسیار کتابهای کم مقداری که واقف وقفنامهی طویلی بر آن نگاشته است.
اکنون این مقاله را با سخن دوباره امکان خدمترسانی به تاریخگذاری کتاب را به دنبال خدمترسانی به تحقیق / تصحیح جدید علمی از طریق بررسی وقفنامهها به پایان میبرم.
بررسی وقفنامهها از جنبههایی که در تاریخگذاری کتاب برای ما سودمند است. در آغاز وقوف بر این وقفنامهها و سپس جمعآوری نسخههای دارای وقفنامه در قالب فهرست کتابشناسی اقتضا می نماید.
مانند این فهرست و نیز فهرست نسخههای تاریخدار از کارهای کتابخانهای است که عموم کتابخانههای عربی به آن نیازمندند.
پس از این کار اساسی بیلیوتکونومی این امکان برای نسخهشناس و محققان و مصححان متون فراهم میآید که دراثبات تاریخ متون تاریخدار و تعیین تاریخ متون بدون تاریخ، بر اسناد وقفی تکیه کنند.
وقفنامه ها در این چارچوب از دو جنبه مورد بررسی قرار میگیرند: جنبهی تاریخی و جنبهی بالیوگرافی یا خطی (اگر تعبیر درستی باشد).
آنچه به جنبه ی تاریخی اختصاص دارد این است که کتابخانه های عربی به طور کلی و کتابخانههای مغربی به طور خاص، دارای بخش مهمی از نسخه های بدون تاریخ و برخی دیگر مجهولال مؤلف و مجهولال عنوان و یا هم فاقد عنوان و هم فاقد مؤلفاند.
در هر دو صورت با تکیه بر نسخههایی که حاصل اسناد وقف هستند امکان تاریخگذاری و یا شناسایی انتساب بسیاری از این نسخهها فراهم میآید.
آنچه به کودیکولوژیون یا دستاندرکاران علم نسخه شناسی در این بررسیهای نسخه شناسانه یاری میرساند، وجود این اسناد وقفی بر پشت اوراق آغازین نسخهها و احیانا در بخشهای میانی خواهد بود. همان چیزی که نسخههای لاتینی قرون وسطا فاقد آن است.
این وقفیات همچنین احیانا در برخی اجزاء نسخه تا تمامی جزء / جلدهای آن یافت میشود مثلا وقفنامهی قرآنی که خلیفه موحدی مرتضی آن را وقف کرده در اجزاء دهگانه موجود است(59).
نیز وقفنامه ی امیر ابوعبدالله وطاسی در جزء هفتم از نسخه چهلگانه نجاری که آن را بر کتابخانه ی قرویون وقف نموده آمده. اما وقفنامهی ابنخلدون که موضوع مقاله است در جزء پنجم کتاب العبر یافت شده است. ظن غالب این است که اجزای دیگر دو کتاب مذکور هم حامل وقفنامه بوده اند.
از مزایای تعدد نگارش وقفنامه در اجزاء مخطوطات این است که آن مخطوطات یا مابقی اجزاء مخطوطی معین، باقی می مانند.
نیز آگاهی از نام واقف یا کتابخانهی دارای موقوفه، غالبا در تعیین تقریبی زمان یا مکانی که در آن نسخهی فاقد تاریخ و نسبت، کتابت شده مساعدت مینماید. چنانکه آگاهی و وقوف بر این وقفنامهها امکان تصحیح تاریخ نسخه ی معینی را فراهم می نماید.
چه بسیار نسخههای تاریخداری که مصحح آن از تاریخش اطمینان داشته آنگاه پس از بررسی کودیکلوژیک آن معلوم میشود که نسخه در زمانی نوشته شده که قرنها از تاریخ ثبت شده آن گذشته است.
لذا پرداختن صرف به تاریخنویسی و نسخهن ویسان کافی نیست بلکه لازم است رفتار و سلوک و حالات آنها بررسی شود و بلکه باید آنها را به مانند راویان حدیث و لغت، تحت پوشش نظریه ی جرح و تعدیل قرار دهیم تا در نتیجه قبول و رد ما شامل نه تنها تاریخ، بلکه شامل شکل متونی که استنساخ کردهاند شود.
اما جنبهی بالیوگرافی یا خطی به نسخهشناس امکان حل رموز نسخهای که پیوسته مجهولالمؤلف مانده را میدهد یعنی مؤلف مخطوط مجهولالمؤلف از خلال مقابلهی خط وقفنامه با کتابت آن مخطوط، شناخته میشود. این عملیات را هولوگرافی Holographie می نامند.
به هر روی هدف تمامی نسخهشناسان علمی و بالیوگرافیون یا همان کارشناسان علم خطوط قدیمی از بررسی این وقفنامهها در چارچوب تاریخ کتاب، همان خدمتی است که به آن تاریخگذاری متون گفتهاند که خود مرحلهی اول و اساسی آنچه امروز تصحیح علمی گویند به شمار میرود.
پس علی رغم تفاوتهای موجود بین دو میراث عربی و آفریقای لاتین، آیا مخطوطات مصحح عربی ما به مانند مخطوطات غربی تحت عملیات تاریخگذاری متون قرار گرفتهاند؟ گمان نمیکنم !
بنابراین امروز وقت آن رسیده است که مؤسسهای برای تحقیق و تاریخگذاری متون در سطح سرزمینهای عربی تأسیس شود تا تمامی تولیدات خطی همچو وقفنامهها و تملیکات را مورد بررسی تاریخی قرار داده و متون خطی را تاریخگذاری کند. در این راستا شایستهی ما نیست که بدون بررسی کودیکلوژیک و تاریخگذاری متون به تصحیح علمی آنها احترام نماییم.
.
پی نوشت:
بنگرید به: یوسف العش؛
Les bibliotheques arbes Damas 1967 و نیز به پایاننامهی دانشگاهی من تحت عنوان: Histoire des bibliotheques au maroc [در مورد سنت وقف کتاب و کتابشناسی آن از جمله میتوان به این منابع رجوع نمود:
الف. کتاب: وقف و ساختار کتابخانههای اسلامی، یحیی محمود ساعاتی، ترجمهی احمد امیری شادمهری، مشهد 1374 ش،
ب: کتاب: نقش کتابخانههای مساجد در فرهنگ اسلامی، محمد مکی سباعی، ترجمهی علی شکوئی، تهران، وزارت ارشاد، 1373؛
ج. مقاله: «نقش وقف در کتابشناسی و بسط علمی تمدن اسلامی، محمد نوری، مجلهی وقف، میراث جاویدان ش 38، ص 15 به بعد
د. مقاله: «تاریخچه وقف کتاب در اسلام» علی رفیعی، مجلهی وقف، ش 7، ص 104 به بعد،
ر. مقاله: «نگاهی به وقف کتاب در تمدن اسلامی»، علی رفیعی، مجلهی وقف، ش 8، ص 82 به بعد؛
س. مقاله: «دو وقفنامه کتاب از عهد صفوی» رضا مختاری، مجلهی وقف، ش 13،
ط. مقاله: «کتابخانههای وقفی خراسان (دورهی تیموری)»، غلامرضا امیرخانی، مجلهی وقف ش 36-35 ص 19 به بعد؛
ع. مقاله: «وقف کتاب در دوره صفوی...»، محمدباقر سجادی، مجلهی آینهی پژوهش، ش 38. ص 15 به بعد؛
ف. مقاله: «وقف کتاب»، میر محمود موسوی، مجلهی میراث شهاب تابستان 77؛
ق مقاله: «اهمیت وقف کتاب و کتابخانه در اسلام و ایران»، محبوبه معمار طلوعی، کتاب ماه کلیات، تیر 1379. (مترجم)].
2- الفهرست، ابنندیم، ص 68؛ وفیاتالاعیان، ابنخلکان، 65/1.
3- سیوطی، بغیهالوعاه (طبع 1909 م)، ص 396.
4- فتحالقدیر 50/5.
5- ابن ابوعامر حاجب الموید اندلسی، کتابهای پیشینیان را سوزاند به استثنای کتب طب و ریاضیات که مسلمانان به آن نیازمند بودند. اما در عین حال جزو علوم شرعی نبودند. اما مارودی، ستارهشناسی و فلسفه را دو علمی حرام برشمرده زیرا آنها با مبادی قرآنی متعارضند.
[منظور از کتابهای پیشینیان همان کتابهایی هستند که شامل دانشهای بیگانهای است که «زیر نامهای علومالاوائل (دانشهای پیشین)؛ علومالقدماء (دانشهای گذشتگان)؛ العلومالقدیمه (دانشهای کهن)؛ علومالحکماء (دانشهای فرزانگان و فیلسوفان) در کتابهای نویسندگان مسلمان بدانها برمیخوریم. این نامها به دانشهایی داده شده است که مستقیم یا نامستقیم از نگاشتههای بیگانه، به ویژه یونانی، و نیز هندی، رنگ و نشان گرفته بودند. در برابر اصطلاحات علومالعرب (دانشهای تازیان)، العلومالحدیثه (دانشهای نو و پدید آمده) و به ویژه العلومالشرعیه (دانشهای دینی) به کار میرفته است...».
از مقالهی عالمانهی «پیوند فراگیر و فرخنده فرهنگها در جهان اسلام، نگاهی به سرگذشت ترجمه از آغاز تا سده پنجم هجری»، محمدحسین ساکت، محقق نامه (مقالات تقدیم شده به استاد دکتر مهدی محقق) به اهتمام بهاءالدین خرمشاهی و جویا جهانبخش، ج اول، ص 759. (مترجم)].
6- برخی از فقها صرفا قایل به تبدیل آن بوده و از منسوخ بودن آن حرفی نزدهاند زیرا تلاوت منسوخ از کتب خداوند و آیات آن معصیت نیست زیرا در قرآن منسوخی است که به مانند غیر منسوخ، کتابت و تلاوت میشود با وجود دیدگاه فقها در مورد وقف کتب این دینها، کتابهای عربی در مشرق و مغرب اسلامی پر از این دست کتابهاست.
خلفا این گونه کتابها را به عنوان هدیه میپذیرفته و آنها را در کتابخانههای خود قرار میدادند. مستشرق هلندی اربانیوس، انجیلی به زبان عربی به خلیفه سعدی زیدان اهدا نمود و او آن را پذیرفت و در کتابخانهاش که اکنون به کتابخانه اسکوربال اسپانیا منتقل شده قرار داد. بنگرید به: De Castries: sihm . Lereseue pays - Bas. III. P. 359و نیز بنگر:Deverbun: Marrakech des origines a 1912. tl p . 435.
7- حاشیه الشرحالکبیر، 77/4.
8- انصاری: اختصارالاخبار، ص 145؛ در:Hesperis tXLL. 1931.
9- ابن ابیزرع: القرطاس، ص 43.
10- در کتابخانهی قرویون، شرحالفصوص فی صناعةالطب اثر فارابی وجود دارد که از آن نسخهای برای ناصر اموی در قرطبهی اندلس استنساخ شده و کتاب المختصر ابومصعب احمد بن ابیبکر زهری، برای کتابخانهی خلیفه اموی الحکم مستنصر، نوشته شده است. نگر: عبدالهادی تازی، جامعالقرویین 124/1.
11- احمد مقری: نفخالطیب 191/6 (طبع دار صادر) نسخهی العبر شامل 7 جزوه میشود اما جزو هشتمی که در متن مقری آمده همان است که ابنخلدون آن را به خود اختصاص داده است و به رحله ابنخلدون شرقا و غربا نامیده میشود. از آغاز دههی پنجاه [میلادی] با نظارت مرحوم محمد بن تاویت طنجی تصحیح آن به انجام رسید.
12- دی حمسو /di Hsmso از بزرگترین دانشمندهای سوئد بوده است. وی بر تعدادی از زبانها از جمله فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی مسلط بوده و نیز در تعدادی از مؤسسات علمی از جمله آکادمی فرانسوی» incriptions et Belles Letters عضویت داشته و کتابخانهی مهمی شامل چهار هزار کتاب چاپی و سیصد کتاب خطی (که در بین آنها پنجاه مخطوط عربی موجود بوده است) داشته است.
13- نگر:Account of the Great historical work of the African philosopher Ibn Khaldus Di Hemso. P. 5 1833.
14- Alfrred Bel.
15- لوی پروونسال: مجلهی آسیایی journal Asiatique) 1923) دو جزء باقیمانده از نسخةالعبر که ابنخلدون آن را بر قرویون وقف کرده با نسخهای که در سال 1868 م بولاق به چاپ رسید توافق دارند. این نسخه از اصل استنساخ شده زیرا در ورقهی آخر آن آمده: «من الاصل المعتمد لمؤلفه».
16- محمدجواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسة، ص 590، طبع 1977.
17- تعداد زیادی از وقفیات، شکل رباعی آن را به کار بردهاند (اوقف). چنانکه برخی کتب میراث همچو نفخالطیب مقری نیز به کار برده است.
18- کلمه (وقف) به تشدید در برخی نوشتههای مستشرقین به کار رفته است از جمله لوی پروونسال در تصحیح کتاب اختصارالاخبار انصاری و نیز دوزی (Dozy) در پیوست المعاجمالعربیه (مادهی وقف) به نظر من کاربرد و «وقف» به تشدید، کاربردی عامیانه است و دلیل آن شاید استعمال شرقشناسان بوده است.
19- تاجالعروس، مادهی حبس.
20- مساوی چبس Habous و Jpbous
موقوف علیه مساوی Habousant
موقوفه مساوی Habouse.
21- نگر
LaGrande encyclopedie: art.
Grand Larousse sncyclopdique
Nouveau Larousse illustre.
22- افرادی چون: Clairer, Mercier, Milliot و غیره. انگلیسیها که به شرق تسلط یافتند کلمهی «وقف» که در کتب فقه و حقوق شرقیها [منظور شرق اسلامی] آمده را به کار بردهاند بدین جهت در فرهنگهای انگلیسی وارد شده از جمله در فرهنگ بزرگ: Encyclopedia Britanica.
23- در برخی وقفیات مغربی، عبارت «وقف مخلد» به جای «وقف مؤبد» به کار رفته چنان که در وقفیهی امیر ابوعبدالله وطاسی در نسخهای از صحیح بخاری که آن را بر کتابخانهی قرویون وقف کرده آمده است.
24- اگر واقف صیغهی وقف را طلاق کرد، در حقیقت حامل تأبید است زیرا تأبید در وقف اصل است.
25- اولین صدقهی موقوفه، اراضی مخیریف بوده که به پیامبر (ص) واگذار شده بوده و ایشان آن را وقف نمودند.
26- ابنخلدون مالکی در مصر یعنی محل تلاقی تمامی مذاهب فقهی زندگی میکرده است.
27- ارکان وقف چهارتاست: صیغه، واقف، موقوفه، مکان موقوف بر آن.
28- دسوقی: الحاشیه 5/4.
29- تا آغاز استقلال مراکش (1956 م) از این قرآن جز اجزای چهارم، نهم، دهم و یازدهم باقی نمانده بود و من به طور تصادفی جزء هفتم این قرآن را در کتابخانهی موزهی بریتانی ملاحظه کردم (بنگرید به مقالهی استاد منونی دربارهی این قرآن در مجلهی مجمع اللغة العربیة، دمشق سال 1968 م).
30- ابنمرزوق: المسند الصحیح، ص 35 در 5291 Hesperis ابوالحسن، نسخهای از کتاب البیان و التحصیل اثر ابنرشد را که محمد حجی اخیرا آن را تصحیح کرده بر کتابخانهی مدرسهی عدوه اندلس به سال 728 ه وقف کرده بود. این نسخه که بر پوست آهو نوشته شده هماکنون در کتابخانهی قرویون در فاس محفوظ است.
31- المقری، نفحالطیب 399/4.
32- ابنالوردی، التاریخ 384/2.
33- عبدالحی کتانی، المکتبات الاسلامیه (نسخهی کتابخانهی عمومی رباط) شمارهی 30025، ص 23.
34- خلیفه مرینی: ابویعقوب یوسف، مصحفی را در سال 703 ه بر مکه حبس / وقف نمود.
35- عابد فاسی، الخزانة العلمیة، ص 57.
36- فقها در این عبارت اختلاف کردهاند. حنابله میگویند: شرط واقف مانند نص شارع در فهم و دلالت است و نه در وجوب اتباع و عمل به آن.
37- الحاشیه 387/3.
38- لونشریسی: المعیار المعرب 37/7.
39- ممکن است در مورد دلایل منع واقفین از استنساخ کتابها سؤالاتی برای ما ایجاد شود اما برای پاسخگویی از موضوع کمی دور شویم. نگر: ابنحجر، لسانالمیزان 163/1 [در موضع یاد شده یعنی لسانالمیزان برخلاف ارجاع استاد چیزی که با این مسأله مرتبط باشد نیامده است. مجله].
40- منع خروج کتاب با عبارات دیگری نیز آمده است. چنانکه در وقفیهی الجامعالکبیر سیوطی که منظور ذهبی آن را بر کتابخانهی قرویون وقف کرده چنین آمده: «لا یقرأ الا فی قاعة المطالعة بالخزانة المذکورة...» یعنی جز در سالن مطالعهی کتابخانهی یاد شده مطالعه نشود.
41- گفته میشود واقفانی که در مقابل عاریت کتاب، پرداخت مبلغ رهن را شرط میکنند، استفاده از آن را فقط به اغنیا منحصر کردهاند و فقرای مورد ثقه را استثنا کردهاند. برخی از واقفان خروج کتاب موقوف را بدون رهن جایز شمردهاند چنانکه سلطان علوی مولی عبدالحفیظ در وقفیاتش عمل کرده است.
42- اینها سنت وقف ندارند بلکه هبه (ex- dono) دارند یعنی وقف در زمان حیات واقف و وصیت (legs) یعنی وقف پس از حیات واقف.
43- برخی وقفیات بدون شرط هستند.
44- برای نسخههایی که به کتابخانهی دانشگاه سوربن اهدا شد، علاوه بر ارکان وقف، قیمت آنها نیز مشخص شده است. بنگرید به:Histoire Generale de paris, 3 vol. 186374 و نیز Collection de duments: Leopold Delise
45- این پدیده در شرق شناخته شده است یعنی وقف نزد قاضی شهر به ثبت میرسد و عقدنامهای مشتمل بر تمامی شروط نوشته میشود.
46- قبض یعنی اجتناب کردن واقف از موقوفه.
47- بیشترین وقفیات مغربی مشتمل بر این عبارتاند: «و بسط (الوقف) یدقیم الخزانة علی حزوه فحازه»؛ این عبارت بیانگر قبض و حیازت است.
48- ابنخلدون: مقدمه کتابش (المقدمه).
49- Maillard : Bibliothe que de la Grande Mosquee de Tanger In R. . MMt2 p 355 Annee 1918.
50- الخزانة الصبیحیة یسلا: نسخهی شمارهی 23.
51- العابد الفاسی: الخزانة العلمیة، ص 65.
52- الجزنائی: جنی زهره الاس، ص 76.
53- العابد الفاسی: الخزانة العلمیة، ص 71. خلیفه احمد منصور ذهبی سعدی به قاضی نسخهای از الجامعالکبیر سیوطی را در شش جزء تسلیم نمود و آن را بر کتابخانهی جامع قرویون وقف کرد. بنگرید به فهرست کتابخانهی جامع قرویون از محمد عابد فاسی.
54- وزیر مرینی طریفی، کتاب الملتقی را بر مسجد جدید فاس وقف نمود و وقفیهی آن شامل اشهاد یک فرد عادل است. این نسخه در کتابخانهی قرویون به شمارهی 172 نگاهداری میشود.
55- ابنفرحون: تبصرةالحکام 43/2.
56- پدیدهی توقیع خلفا بر وقفیات کتابها در شرق شایع بوده است. به مثال، نسخهای از کتاب الوافی بالوفیات صفدی که در یکی از کتابخانههای استانبول نگاهداری میشود توسط خلیفهی عثمانی، سلیمان قانونی وقف شده و به دست خودش صحت نامهی آن را نوشته است بنگرید به یوسف عش، همان.
57- خلیفه موحدی عمر مرتضی، توقیع خود را بر پایین وقفنامهی موجود در جزء اول و چهارم قرآنی که آن را بر کتابخانهی مسجد ابنیوسف مراکش وقف نموده نوشته است.
58- کتابخانهی قرویون، نسخهای از الجامعالکبیر سیوطی را در شش جزء داراست. در بالای وقفنامه این نسخه که توسط منصور ذهبی سعدی وقف شده، صحت نامهی او با دست خط خودش آمده و در پایین وقفنامه نوشته شده:
«و بحضور مشاهدین سلم الکتاب القاضی لیضعه بالخزانة» و آنگاه توقیع دو عادل آمده است.
59- از این وقفنامه جز وقفنامهی جزء اول و چهارم، باقی نمانده است. Deverdun در کتابش Marrakech des origines a 1912 ثابت کرده که تنها وقفنامهی موجود در پشت برگهی اول، به خط خلیفه بوده و وقفنامههای دیگر در مابقی اجزا، خط کاتب خلیفه بوده است.
میراث جاویدان
نویسنده:احمد شوقی بنین - حسین علینقیان
* این مقاله در تاریخ 1402/2/10 بروز رسانی شده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}