مقدمه:
این نوشتار، برگردان مقاله ‏ای است با مشخصات کتاب شناختی ذیل:«ظاهرة وقف الکتب فی تاریخ الخزانة المغربیة»، الدکتور احمد شوقی بنین، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، المجلد (63)، الجزء (3)، ذوالقعده 1408 ه تموز (یولیو) 1988 م.
 
این مقاله در اصل سخنرانی مؤلف در مراسم تکریم استاد بزرگ و عالم جلیل سید احمد شرقاوی اقبال مراکشی است که در روز شنبه 14 آذر (مارس) 1987 م در مراکش ایراد شده استسخن در مورد پدیده وقف کتاب‏ها در کتابخانه کشور مغرب به ناچار ما را به سخن در مورد وقوع این پدیده در مشرق [اسلامی] فرا می‏ خواند.

زیرا سرآغاز این وقف در مشرق بوده و اختلاف بین فقها در جواز یا منع آن در آن سرزمین‏ها رخ داد. و در آخر اینکه وقفیات مغربی اختلافات چندانی با وقفیات مشرقی ندارند.

در آغاز می‏گویم محققی که به این موضوع اهتمام دارد، لازم است فقیهی باشد که در فقه خبره باشد و حقوقدانی که به اصول حقوقی اشراف داشته باشد و من شایستگیهای فقهی و حقوقی این کار را ندارم.

اما حامی من در این موضوع، اهتمام به کتاب و کتابخانه‏ ها خواهد بود و هدف غایی من طرح مشکل برای محققانی است که دارای صلاحیتهای قبلی باشند تا موضوع را آنگونه که شایسته و حق آن است مورد بررسی و تحقیق قرار دهند.

به رغم اشارات مختصر فقها به این پدیده در کتابهای فقهی و نیز آنچه مرحوم یوسف عش در پایان‏نامه دانشگاهی (1) خود در این موضوع آورده باید گفت که این موضوع همچنان نیازمند تحقیق است تحقیقی که در نتیجه آن یکی از شکافهای مهم تراث اسلامی برطرف می‏ گردد.

در این مقاله می‏کوشم که به ایجاز از شروع این پدیده در مشرق [اسلامی] و سپس در مغرب سخن گویم و در ادامه یک سند وقفی مورد بررسی قرار می‏گیرد و از اخلال آن پاره‏ای روشنگریها بر وضعیت و ساختار وقف در مغرب می ‏افکنم .

و در آخر این پرسش را مطرح می‏کنم که آیا امکان دارد بررسی و تحقیق اینگونه وقفیات، خدمتی به تاریخ‏گذاری کتابهای خطی (Histore du Livre Manuserit) که از مهم‏ترین علوم کتابخانه‏ای به شمار می‏آید بکند؟

چرا در وقف اینقدر اختلاف وجود دارد.
از مسائلی که اختلاف زیادی بین فقهای مسلمین در طی سالهای اولیه اسلامی افکند مسأله وقف است. دلیل این اختلاف به عدم ورود این قضیه در قرآن کریم و به دنبال آن عدم وجود آن در سنت نبوی به عنوان پدیده‏ای مجرد برمی‏ گردد.

چه پیامبر (ص) در تعریف خود بر وقف صرفا به ذکر حقیقت آن اکتفا نمود و تفصیلات و تاویلات آن را بر فقها واگذار کرد و در نتیجه منجر به اختلاف آن‏ها در مشروعیت وقف گردید، برخی از آنها وقف را جایز شمرده و برخی نیز قائل به عدم جواز آن شدند.

و برخی نیز در حالاتی آن را جایز و در موقعیتهایی دیگر آن را رد می‏کنند. و کتابها در میان انواع موقوفاتی قرار داشت که اختلاف علما پیرامون آن به شدت حاکم بود. زیرا که وقف کتابها چنانکه خواهیم دید، جز به عرف ثابت نمی‏ شود.

تا قرن دوم هجری، فقها و علما مصحف‏ها را نسخ و یا استنساخ (رونویسی) می‏نموده و برای تقرب به خداوند و نیز پیروی از خلیفه سوم (عثمان) که چهار یا شش نسخه از مصاحف را نوشته و به شهرها فرستاد، آنها را در مساجد قرار می‏ دادند.

در کتب تاریخ آمده است که ابوعمرو شیبانی (2)، هشت مصحف را رونویسی کرد و آن‏ها را در مساجد کوفه قرار داد. نیز سیوطی حکایت کرده(3)که مفضل ضیی که در نحو، شعر، غریب و ایام‏الناس خبره بوده، مصحف ‏ها را می ‏نوشته و آن‏ها را در مساجد قرار می‏داده است.

و این کار را به جهت پوشش دادن بر عمل نوشتن هجویات مردم و جبران این عمل، انجام می‏داد. این دو دانشمند بزرگ و فقهای دیگر، مصاحف را به جهت کسب رضایت الهی به مساجد می‏سپردند بدون اینکه از این کار با الفاظی که بیانگر صیغه وقف باشد یاد کرده باشند.

هنگامی که حرکت تألیف در قرن دوم آغاز شد و کتب تفسیر، فقه، ادبیات، لغت و غیره تألیف یافتند پاره‏ای از دانشمندان این دست کتابها را به مانند مصاحف در مساجد قرار می‏دادند تا دانش‏پژوهان از آن بهره ‏مند شوند، پاره‏ای دیگر از علما آن‏ها را از این کار منع می‏کردند،

اینها در این موضع مخالف بر عدم وجود پدیده وقف در کتاب و سنت تکیه می‏کردند. در این زمینه حتی وقف همان قرآن نیز مورد اختلاف و مناقشه قرار گرفت چنانکه برخی از آنها وقف قرآن را مردود اعلام کردند؛ مثل ابن‏هشام حنفی (4).

نظریه جمهور فقها در مورد وقف
جمهور فقها، جایز بودن پدیده وقف را مشروط به اشیائی دانستند که دارای ویژگی ثبات بوده مانند زمینها و ساختمانها و مانند آن. و وقف آنچه فاقد این صفت بوده همچون کتابها را جایز ندانستند .

زیرا اینگونه چیزها کهنه و فرسوده می‏شوند. اما پس از مناقشه طولانی، وقف مصاحف رابه جهت پیروی از خلیفه راشد (عثمان) و مسلمانان پس از او جایز شمردند.

اما این جواز با نص وارد نشده بلکه با عرف به اثبات رسید و حکمی که با عرف به اثبات رسد مانند اثباتش با نص است و این عرف را قول پیامبر (ص) که فرمود: «آنچه مسلمانان خوب دانستند، خوب است»، تقویت می‏کند.

پس از مسأله‏ی جواز وقف مصاحف مناقشه بر سر وقف انواع کتابها، آغاز شد. پاره‏ای از فقها وقف اینگونه کتابها را به طور مطلق مردود اعلام کردند

همچو محمد بن سلامه حنفی و برخی نیز به طور کلی آن را جایز شمردند و استدلال آنها به حدیث شریفی که فقها در جواز وقف به آن تکیه کردند بود: «و چون انسان بمیرد عملش نیز جدا می‏ شود جز سه چیز: صدقه جاریه، علم سودمند و فرزند صالحی که برای او دعا کند.»

چه نوع کتابی را می‏توان وقف کرد
با تکیه بر همین حدیث و تطبیق با مبدأ عرف این دست از فقها، وقف کتابها را جایز شمردند؛ اما در اینکه چه نوع کتابی را می‏توان وقف کرد، یکی از حنفی‏ها یعنی نصیر بن یحیی (متوفی 268 ه) گفته:

«آنچه در مورد مصاحف جاری است همان نیز برای کتابها صدق می‏کند زیرا این کتابها به دین فرا می‏خوانند و در فهمش یاری می‏رسانند.»

از دیدگاه این فقیه حنفی می‏توان استفاده کرد که کتبی که وقفش را روا دانسته همان کتابهای دینی و مرتبط با قرآن کریم هستند هم چو کتابهای تفسیر و کتب حدیث و فقه و غیر آن؛ اما کتب علوم دیگر همچو فلسفه، ریاضیات، فلک و یا همان کتب علوم پیشینیان به طور عموم چنانکه قدما گفته ‏اند:

از وقف استثنا می ‏شوند و این رأی را برخی از فقها به صراحت بیان داشته‏اند بلکه برخی از آن‏ها به سوزاندن این دست کتابها فتوا داده‏اند چه رسد به وقف آن‏ها (5).

به غیر از کتب پیشینیان، فقیهان تأکید داشته ‏اند که کتب تورات و اناجیل، وقف نمی‏ شوند زیرا وقف آنها با هدف و غایت عالی و آرمانی دین سازگاری نداشته و دیگر اینکه این کتابها مبدل و منسوخ هستند (6).

اختلاف در مورد سنت وقف، حدود دو قرن قبل از اینکه جمهور فقها به طور عمومی وقف کتابها را بپذیرند به طول انجامید، با این وجود آن‏ها غفلت ننمودند از اینکه در کتابهای فقهی خود اشاراتی که پیوسته با اضطراب و شک و عدم اطمینان همراه بود، بنمایند.

یکی از متأخرین فقه مالکی یعنی دسوقی (متوفی به سال 1230 ه) در جلد چهارم حاشیه خود بر شرح کبیر خرشی می‏گوید: «ولکتب یصح وقفها علی المذهب فهی مما فیه الخلاف، و ذلک عندنا جار فی کل منقول و ان کان المعتمد الصحه» (7).

اما در [سرزمینهای] مغرب اختلاف بین فقها پیرامون پدیده وقف کتابها، ایجاد نشد، زیرا این پدیده از مسلمات به شمار می‏رفت.

بلکه اختلاف پیرامون وضعیت خود کتابهای موقوفه برپا بود، به طوری که موجب صدور فتواهای مربوط به این موضوع شد و تمامی این فتاوا در کتب نوازل جمع‏آوری شد؛ به مانند آن چه در جلد هفتم کتاب المعیار للعرب اثر ونشریسی آمده است.

اگر بخواهم در مورد شروع پدیده وقف در مغرب سخن گویم، در توانم نخواهد بود زیرا منابع میراث مغربی، به روشنی تمام از آن سخن نگفته‏اند. انصاری پیرامون کتابخانه‏های شهر سبته چنین گفته است: «از آن کتابخانه‏ها در زمان ما [یعنی قرن هشتم هجری]، هفده خزانه وجود دارد؛

نه تای آن توسط فقها و سرشناسان ساخته شد مانند ساختمان قاضی حضرمی و ابوحجه و مانند آن و هشت دیگر بر طلاب علم موقوف است قدیم‏ترین آن خزانه مشهوری است که دارای آثار و مؤلفات قدیم و غریب است .

یعنی خزانه شیخ ابوالحسن شاری که در مدرسه‏ای که با هزینه خود آن را ساخت، واقع است. این اولین کتابخانه‏ای است که در مغرب برای اهل علم وقف شده است»(8).

مفهوم وقف در این فقره، غیر واضح است. چه ممکن است اینگونه دریافت شود که این کتابخانه‏های موقوف بر طلاب علم کتابخانه‏هایی است که استفاده آنها برای عامه مردم منع شده باشد.

اما اگر فرض بر این باشد که وقف در متن یاد شده به معنای فقهی‏اش آمده، پس در این صورت بر اساس متن، اولین کتابخانه‏ای که وقف شده به عهد موحدین یعنی زمان ابوالحسن شاری غافقی (649 - 571 ه) باز می‏گردد.

متن دیگری نیز در کتاب القرطاس ابن ابی‏زرع از قرویین وجود دارد که از آن می‏توان دریافت که وقف کتاب در مغرب در زمان مرابطین، شایع بوده است(9).

کتب موقوفه‏ای که در کتابخانه‏های مغرب تاکنون محفوظ مانده، قدیم ‏ترینشان به عهد موحدین برمی‏گردد؛

همچو کتاب الاسجاد ابن‏اصبع و کتاب التمهید ابن‏عبدالبر که آنها را خلیفه موحدی، عمر مرتضی در قرن هفتم هجری بر کتابخانه مدرسه قصبه در مراکش، وقف نمود. این دو کتاب هم‏اکنون به صورت خطی در کتابخانه ابن‏یوسف مراکش نگهداری می‏ شود.

از دیدگاه ما ترجیحا باید گفت که وقف کتابها در مغرب، قدمت دارد. چنانکه به اثبات رسیده که خلفای بنی‏امیه در اندلس به ویژه عبدالرحمن ناصر و فرزندش الحکم مستنصر، صاحب کتابخانه معروف، برای وسعت بخشیدن به کتابخانه قرویون و انتشار علم در مرکز فاس، مجموعه کتابهایی را به آنجا ارسال می ‏نمودند.

ویژگی عمومی این کتابخانه چنین می‏نماید که کتابهای اهدایی از جانب این دو خلیفه، در چارچوب وقف، اهدا می‏شد و لذا محتمل است که قدمت وقف کتابها در مغرب پیش از آن است که تاکنون تصور می‏شده است(10).

پس از این مدخل کوتاه تاریخی از پدیده‏ی وقف کتاب در مشرق و سپس در مغرب به تفصیل در مورد تطور وقف کتابها و بنای وقفیات در کتابخانه‏های مغرب سخن می‏گویم و برای ورود به آن از وقفیه‏ای مغربی شروع می‏کنم.

زیرا این وقفیه تمامی جوانب پدیده را در مغرب روشن می‏کند. وقفیه‏ی مختار ما همان وقفیه‏ی ابن‏خلدون است که در جزء پنجم کتاب العبر (که آن را بر خزانات قرویون در پایان قرن هشتم هجری وقف کرده) تقریر کرده است، از این نسخه موقوفه جز دو جزء سوم و پنجم که حاوی متن وقفیه است باقی نمانده است.

این نسخه در کتابخانه مذکور تا قرن یازده هجری به صورت کامل باقی بوده است به طوری که احمد مقری در نفح‏الطیب به آن اشاره کرده است: «در فاس آن را دیدم در آن خط خودش موجود بود و شامل هشت مجلد بسیار بزرگ بود و در آخر آن، خود را به تفصیل معرفی کرده است.»(11)

شاید دوره‏ی کامل کتاب تا قرن نوزدهم میلادی در این کتابخانه باقی بوده چنانکه از تحقیق دانشمند سوئدی دی حمسو (12)، که در آغاز قرن نوزدهم کنسول‏گر کشورش در طنجه بوده، چنین برداشت می‏ شود که در کتابخانه نسخه‏ای کامل از کتاب العبر ابن‏خلدون که در آن خط خودش نیز آمده وجود داشته است (13) .

اما به هنگام تهیه فهرست کتابخانه قرویون در سال 1918 م توسط آلفردبیل (14) و استاد عبدالحی کتانی، از این نسخه فقط دو جلد سوم و پنجم توسط آن فهرست شده و احتمال دارد که مجلدات دیگر در نیمه دوم قرن نوزدهم از میان رفته باشد.

این نسخه‏ی موقوفه‏ی العبر در کتابخانه قرویون را یک مصری به نام عبدالله بن حسن ولد فاخوری کتابت کرده است. این انتساب بنا به اعتقاد لوی پروونسال در مصر شایع بوده است(15).

اما متن وقفیه توسط دو شخص عادل که اسامی آنها در آخر آمده با املای خود ابن‏خلدون کتابت شده است در پایین ورقه، شهادت ابن‏خلدون و تصدیق وقف با خط دست راستش آمده است. در بالای ورقه عبارت شیخ عبدالحسین کتانی نوشته شده بدین قرار: طالع فیه مستعیره محمد عبدالحی الکتانی عافاه مولاه.

دلیل انتخاب این موقوفه توسط ما این بود که آن از قدیم‏ترین وقفیات مغربی بوده و بهترین استفاده در مورد ارکان و شروط وقف را می‏توان از آن برد.
 

متن وقف‏ نامه ابن ‏خلدون

اسم ناسخ این وقفیه: عبدالله بن حسن ولد فاخوری بوده و نوع خط آن خطی مغربی است که در نگاه اول به چشم می‏آید.شرق‏شناس فرانسوی لوی پروونسال این وقف‏نامه را مورد توجه و بررسی قرار داد و متن آن را به فرانسه ترجمه کرد. نگر: مجله‏ی آسیایی 1923.

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله وحده و صلواته علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم. وقف و حبس و سبل و ابده و حرم و تصدق سیدنا و مولانا العبد الفقیر الی الله تعالی الشیخ الامام العالم العلامة الحافظ المحقق اوحد عصره و فرید دهره قاضی القضاة ولی الدین ابوزید عبدالرحمن بن الشیخ الامام ابی‏عبدالله محمد بن خلدون الحضرمی المالکی، امتع الله المسلمین بحیاته، و نفعهم بعلومه و برکاته، و هو مؤلف هذا الکتاب، جمیع هذا الکتاب المسمی بکتاب العبر فی اخبار العرب و العجم و البریر المشتمل علی سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعیا و حبسا مرضیا علی طلبة العلم الشریف، بمدینة فاس المحروسة قاعدة بلاد المغرب الاقصی، ینفعون بذل قراءة و مطالعة و نسخا، و جعل مقره بخزانة الکتب التی بجامع القرویین من فاس المحروسة بحیث لا یخرج حرمها الالثقة امین، برهن وثیق لحفظ صحته، و ان لا یمکث عند مستعیره اکثر من شهرین و هی المدة التی تتمع لنسخ الکتاب المستعار او مطالعته ثم یعاد الی موضعه، و جعل النظر فی ذل لمن له النظر علی خزانة الکتب المذکورة وقفا لله علی الوجه المذکورة لوجه الله الکریم و طلبا لثوابه الجسیم یوم یجزی المتصدقین، و لا یضیع اجر المحسنین، و اشهد علیه بذلک فی الیوم المبارک الحادی و العشرین لشهر صفر المبارک عام تسعة و تسعین و سبعمائة حسبنا الله و نعم الوکیل.



صیغه وقف از منظر این خلدون (رکن اول وقف )
ابن‏ خلدون شش فعل مترادف که همگی به معنی وقف هستند را به کار برده است. دلیل این تعدد، به نظر من اختلاف فقها در صیغه‏ی وقف است. جمهور فقها معتقدند که وقف با لفظ «وقف» محقق می‏ شود.

اما در صحت آن با الفاظ دیگر همچو حبس و سبل و مانند آن اختلاف نظر داشته‏ اند، برخی از فقها کاربرد آنها را جایز و برخی منع کرده‏اند. بنابر اعتقاد پاره‏ای از فقهای جدید، عمل وقف با هر لفظی که دلالت کننده آن باشد حتی به زبان عربی هم محقق می‏شود زیرا الفاظ، ابزار بیان‏اند و خود، هدف نیستند(16).

و لذا ابن‏ خلدون وقف‏نامه‏ ی خود را با به کارگیری فعل ثلاثی وقف که جمهور فقها به عنوان بیان صیغه‏ی وقف آن را پذیرفته‏اند، آغاز کرده است و از به کار بردن صیغه‏ی رباعی آن یعنی «اوقف» خودداری کرده زیرا این کاربرد به اتفاق معجم‏های عربی، ناپسند است(17).

چنانکه او «اوقاف» با تشدید را هم نیاورده زیرا این صیغه در استعمال مجازی آن کاربرد نداشته است (18)در ادامه گفته:«حبس» به تشدید که این کاربرد از نظر علمای لغت درست است نیز «احبس» را با وجودی که صحیح بوده به کار نبسته است چه استعمالش نادر است و صیغه ثلاثی «حبس»، را نیز نیاورده .

زیرا استعمال آن حسب علمای لغت ناپسند است. زبیدی در تاج‏ العروس گفته: «احبس و حبس، فصیح است و حبس (بدون تشدید)، لغتی زشت است.»

به نظر(19) من دلیل کاربرد لفظ تحبیس توسط ابن‏خلدون این است که کلمه، جدید است. پیامبر (ص) از این خطاب در مورد وضعیت زمینی که او پس از خیبر گرفته بود، سئوال کردند و فرمود: «حبس الاصل و سبل الثمرة.» اصطلاح تحبیس در کتب فقه مالکی، به کار رفته است.

و ابن‏ خلدون، مالکی مذهب است و لذا معتقدم که دلیل کاربرد کلمه‏ ی تحبیس توسط مالکی‏ها، این است که علمای این مذهب به وقف موقتی که صاحبش برای مدت مشخصی آن را از استفاده خودش محبوس می‏دارد ولی مالکیتش را حفظ می‏کند، تحبیس گفته ‏اند.

اما چنانچه موقوفه، مؤبد (ابدی) باشد و ملکیت آن از واقف، خارج شود، به آن وقف گویند و نه تحبیس. و لذا مشاهده می‏شود که کلمه‏ی تحبیس در دولت‏های اسلامی‏ای که مذهب مالکی در آنجا سیادت داشته همچو غرب اسلامی و افریقیه، کاربرد داشته است.

چنانکه این کلمه در زبان فرانسه(20) و در معجم‏ های آن‏ها نیز راه یافته است(21) و دلیل آن به اعتقاد من این است که هنگامی که فرانسویان بر دول عربی شمال آفریقا، سیطره یافتند استعمال کلمه‏ی تحبیس را از آنها فراگرفتند و در تألیف شان به کار بردند(22).

ابن‏ خلدون در ادامه گفته: «و سبل»؛ تسبیل یعنی صدقه دادن در راه خدا؛ ابن ‏خلدون این کلمه را به عنوان مترادف وقف به کار برده است زیرا تسبیل کلمه‏ای است قرآنی و برخی فقها در جواز عمومی وقف به آن تکیه کرده‏اند نیز واژه‏ای «حدیثی» است مانند کاربرد آن در این قول پیامبر (ص):

«حبس الاصل و سبل الثمره». سپس ابن‏ خلدون گفته: و ابد تأبید یعنی جاودان (ابدی) سازی (23) و دوام و استمرار؛ جمهور فقها در آوردن قید تأبید در صیغه‏ی وقف اتفاق ‏نظر دارند، جز مالکی‏ها، اینها در اینکه وقف مؤبد و موقت باشد، موافقند (24).

خرشی گفته: «در صحت وقف، تأبید قید نمی‏شود» به نظر من به کار بردن فعل تأبید توسط ابن‏خلدون، تأکید بر جاودان‏سازی و دوام آن بوده و اینکه به آن برگشت نشود چنانکه در مذهب حنفی نیز جایز بوده است.

اما کلمه‏ ی «تحریم» واقف را از بهره‏مندی از شی‏ء موقوف و شی‏ء موقوف را از خرید و فروش و هبه وارث و مانند آن منع می‏کند. استعمال فعل تحریم در وقفیات کتب، بسیار نادر بوده است و ابن ‏خلدون با به کارگیری آن می‏خواسته بر عدم بازگشت به موقوفه تأکید بیشتر کرده باشد.

ابن‏ خلدون تمامی این افعال وقف را با واژه ‏ی «تصدیق» پایان داده است زیرا وقف، قبل از هر چیز، نوعی از انواع صدقات است که شارع به جهت تقرب به خداوند سبحان انجام آن را مورد تأکید و ترغیب قرار داده است .

و ابن‏ خلدون بیش از همه نسبت به آنچه در مغازی واحدی آمده یعنی گفتگویی که بین مهاجرین و انصار درباره اولین صدقه موقوفه در اسلام رخ داده مطلع بوده است. مهاجرین صدقه‏ی ابن‏ خطاب و انصار، صدقه‏ی پیامبر (ص) را اولین صدقه می‏ پن داشتند(25).

منظور آنها از صدقه، همان وقف بوده است به استدلال قول پیامبر در حدیث شریفی که امام مسلم آن را روایت کرده یعنی «صدقه‏ی جاریه».به نظر می‏رسد.

که به کار بردن این کلمات هم ‏معنی برای بیان وقف از جانب ابن‏ خلدون از طرفی دلیل بر تأکید او بر استمرار و دوام موقوفه و از طرف دیگر تأکید و تحریص او بر ارضاء تمامی وجوه فقهی بوده است(26).

نیز وقفیه‏ ی ابن‏ خلدون در به کار بردن این تعداد از کملات هم‏معنی تقریبا در عالم اسلامی منحصر به فرد است و بیشترین وقفیات خواه در مغرب و خواه در مشرق، بیش از دو فعل: وقف و تحبیس را در مورد بیان صیغه وقف به کار نمی‏ برند.

«اسم واقف» از نظر ابن خلدون (رکن دوم وقف )
پس از ذکر صیغه ‏ای که رکن اساسی در وقف است (27)، ابن ‏خلدون به بیان رکن دوم وقف یعنی «اسم واقف» می‏پردازد رکنی که بدون ذکر آن، وقف صحیح نمی‏باشد.

او گفته:«سیدنا و مولانا العبد الفقیر الی الله تعالی الشیخ الامام العلامة، الحافظ المحقق، اوحد عصره، و فرید دهره، قاضی القضاة ولی الدین ابوزید عبدالرحمن ابن‏خلدون... و برکاته.

«موقوفه» از نظر ابن خلدون (رکن  سوم وقف)
و سپس گفته: «و هو مؤلف هذا الکتاب المسمی بکتاب العبر فی اخبار العرب و العجم.و البریر المشتمل علی سبعة اسفار هذا احدها وقفا مرعیا و حبسا مرضیا.» با این جمله ابن‏خلدون رکن سوم از ارکان وقف را بیان کرده یعنی خود موقوفه که در اینجا همان کتاب العبر فی التاریخ است.

«مکان موقوفه» از نظر ابن خلدون (رکن جهارم وقف)
اما رکن چهارم یعنی مکان موقوفه در این بیان او آمده: «و مکان آن را در کتابخانه‏ای در مسجد قرویون واقع در فاس محروسه قرار داد.»این ارکان چهارگانه در هر وقفی ضروری است و در جواز وقف کتابها مکفی است چنانکه خرشی در شرح مختصر خلیل و دسوقی در حاشیه ‏اش بر این شرح، بر آن تصریح داشته‏ اند (28).

تمامی وقفیات مغربی‏ای که به آن وقوف یافتم شامل صیغه، واقف، کتاب یا کتابهای موقوفه و در آخر، مکان موقوفه بوده است.در مورد رکن آخر (مکان موقوفه) پس از استقرای تعدادی از وقفیات و جستجو در کتب تراث عربی در مغرب به این نتیجه دست یافتم.

نتیجه جستجوی وقف مغربیها
که مغربی‏ ها (خواه سران و خواه عامه)، کتابها را در مؤسساتی که دارای صبغه‏ ی عمومی بوده وقف می‏کردند. مکانهایی چون مساجد، زوایا، مدارس باستانی، کتابخانه‏ های مساجد جامع و مانند آن در این زمینه به چند مثال اندک اکتفا می‏کنم:

خلیفه موحدی عمر مرتضی قرآنی را در ده جزو نوشت و آن را بر کتابخانه‏ ی مسجد ابن‏ یوسف مراکش وقف نمود (29)ابوالحسن مرینی تعدادی مدرسه در مکانهای مختلفی از بلاد مغرب بنا کرد و کتاب هایی را بر آنجاها وقف کرد .

ابن‏ مرزوق در کتاب المسند الصحیح به آن تصریح داشته است: «و هذا ما حبس فی جلها (المدارس) من اعلاق الکتب النفیسه و المصنفات المفیده فلا جرم کثر بسبب ذلک العلم و عدد اهله و ثواب المعلم و المتعلم فی میزان حسناته بلغه الله بذلک(30).

ابوعنان مرینی مجموعه‏ای از کتابهایی را که از کتابخانه‏ی خصوصی‏اش گلچین کرده بود بر مدرسه‏ای که خود در فاس بنا کرده بود وقف نمود و وقف‏نامه‏ای که بر در این مؤسسه مزین بوده تا به امروز باقی مانده است.

اما آنچه از کتابها توسط پادشاهان معدیون و علویون و وزرا و علمای ایشان بر کتابخانه‏های مختلف مغرب وقف شده بسیار است. بزرگترین عملیات وقف‏گذاری در این زمینه را سلطان موسی عبدالله علوی به انجام رسانید .

او کتابخانه‏ی جدش موسی اسماعیل را که شامل 12 هزار کتاب می‏ شده را بر کتابخانه‏های مغرب وقف کرد، برخی از این کتابها در کتابخانه‏ی مسجد قرویون تا به امروز مصون مانده است.

مغربی‏ها با وجود اختلاف طبقاتی در گزینش مکانهای موقوفی به مؤسسات مغربی اکتفا ننمودند بلکه وقف کتابها را فی سبیل الله در شرق هم ترویج دادند. مقری در نفح‏الطیب می‏گوید:

«سلطان ابوالحسن مرینی سه مصحف شریف را به خط خودش نوشت و به سه مسجدی که رفت و آمد در آن‏ها زیاد بود ارسال نمود و موقوفات دیگری نیز وقف کرد. یکی از مصحف‏های یاد شده را در بیت‏المقدس دیدم که بسیار خوش ساخت بود»(32).

ابن‏وردی این وقفیه را در جلد دوم تاریخش به طور کامل آورده است(32).شیخ محمد عبدالحی کتانی در کتاب مخطوطش المکتبات الاسلامیه روایت کرده (33).

که سلطان علوی مولی عبدالله بن اسماعیل، بیست و سه مصحف را بر مسجد نبوی در مدینه منوره وقف کرد که از میان آنها، مصحفی که عقبه بن نافع از مصحف عثمان بن عفان استنساخ کرده موجود بوده است(34).

مغربی‏ها، علاوه بر مؤسسات علمی مغرب و مشرق، کتابها را بر خانواده‏ها و علما وقف می‏نمودند. مثلا پس از وفات دانشمند بزرگ محمد بن عبدالسلام فاسی (1314 ه)، سلطان مولی سلیمان علوی، کتابخانه‏ی او را خرید و بر او (فاسی) وقف کرد.

نیز در وقفیه‏ای که در ورق اول کتاب تفسیرالجلالین به تصحیح سلطان ثبت شده، آمده که این کتابخانه پس از انقراض تمامی افراد خانواده این دانشمند، بر کتابخانه‏ی قرویون وقف شد. این گونه وقف را فقها وقف معقب نامیده‏اند(35).

ابن‏ خلدون و شروطی که واقف تعیین می کند
پس از پایان یافتن ارکان چهارگانه وقفیه، ابن‏ خلدون به وضع شروطی که واقف تعیین می‏کند و اجرای کامل آن ضروری است و مخالفت با آن جز به ضرورت یا حاجت جایز نبوده می‏ پردازد. فقها گفته ‏اند: «شرط واقف مانند نص شارع است»(36).یعنی الفاظ واقف در وجوب پیروی و عدم تغییر و تأویل آن، به مانند الفاظ شارع است.

ابن‏ خلدون می‏گوید: «وقفا مرعیا و حبسا مرضیا علی طلبه العلم الشریف بمدینة فاس المحروسة».از این عبارت برمی‏آید که واقف زمینه‏ی استفاده‏ی کتاب را نه صرفا برای دانشیان جامع قرویون، بلکه برای تمامی دانشیان موجود در شهر فاس آزاد گذاشته است.

زیرا واقف می‏دانسته که فقها آرای متفاوتی در این قضیه دارند و اگر چنانچه آن را وقف دانشیان قرویون می‏نمود امکان قرائت و استفاده‏ی کتاب موقوف برای طلاب و دیگر مؤسسات علمی، فراهم نمی‏آمد.

ابن‏ عابدین گفته: چنانکه مصحفی بر مسجدی معین و نه مسجد جامع وقف شود، جز ساکنین همان محل، آن را نخوانند و اگر کتابی بر مدرسه‏ای وقف شود، جز طلاب همان مدرسه آن را نخوانند(37).

و لذا اگر ابن‏ خلدون کتاب العبر را وقف بر مؤسسه‏ی معینی - یعنی کتابخانه‏ی قرویون - می‏کرد، در حقیقت آن را به دست تأویلات فقها می‏سپرد. اما او اجازه داد تا تمامی دانشیان فاس و بلکه دانشیانی که از دیگر اماکن به شهر فاس (مرکز بلاد مغرب اقصی) می‏ آمدند، از آن بهره‏مند شوند.

و اینکه ابن‏خلدون استفاده از کتاب را وقف طالبان علم کرده است در حقیقت کسانی را که ادعای فقه و علم داشته از بهره‏مندی آن منع کرده است و این قضیه در وقفیات شرقی نیز شایع و شناخته شده است و لذا اگر گفته بود:

(وقف مؤبد برای تمامی مسلمانان). چنانچه برخی واقفین نیز به جهت دفع هر گونه تأویل و اشتباه به کار برده‏اند. ممکن بود جواز استفاده از کتاب، تمامی مردم اعم از مدعیان فقاهت و علم را شامل شود.

اما این عبارت [کلی] که تمامی مسلمانان را شامل شود، غالبا در مصاحف موقوفه به چشم می‏آید. اما عبارت «طالبان علم» [در وقفیه‏ی ابن‏خلدون] در کل شامل دانشیان کتابخانه‏های مدارس و زوایا و مساجد جامع همچون مسجد قرویون در فاس و ابن ‏یوسف در مراکش می‏شود.

در ادامه گفته است: «ینفعون بذل قراءة و مطالعه و نسخا» ابن‏خلدون، قرائت، مطالعه و استنساخ کتاب را اجازه داده است و چنانکه گفته بودند: «ینتفعون بذلک قراءة و مطالعه» و در مورد نسخ سکوت کرده بود، استنساخ کتاب واجب نمی‏شد.

در معیار و نشریسی آمد که از احمد قباب فقیه در مورد وقفیه‏ای که در آن واقف قرائت و مطالعه‏ی کتاب را صرفا شرط کرده و از استنساخ آن حرفی نزده سؤال شد که آیا نسخ چنین کتابی جایز است؟ او در جواب گفته:

اگر استنساخ کتاب در وقف‏نامه نیامده، جایز نخواهد بود و سپس اضافه می‏کند: از قاضی ابن‏ارشد همین سؤال را مطرح کردند و جواب او نیز همان جواب من بود (38) برخلاف دیدگاه آن دو عالم بزرگ مالکی، جمهور فقها امکان نسخ مخطوطات وقف شده را جایز دانسته‏ اند(39).

ابن‏ خلدون در ادامه‏ی شروط خود در وقف‏نامه می‏گوید «... کتاب از امکان خود جز توسط فردی خوشنام و ایمن [برای امانت] بیرون نمی‏رود و آن هم به این شرط که چیز مناسبی گرو بگذارد.

تا همواره سالم بماند و اینکه بیش از دو ماه نزد خود نگه ندارد. این دو ماه برای استنساخ یا مطالعه کتاب امانتی مناسب است. آن گاه آن را به کتابخانه برگرداند.»

در کتابهای موقوفه عادت بر این است که آنها از مکان خود خارج نمی‏شوند و به امانت هم سپرده نمی‏شوند. تعداد زیادی از وقف‏نامه‏ ها در ضمن شروط خود بر عبارت منع خروج و اعاره (به عاریت دادن) تأکید کرده‏اند(40).

و این به جهت محافظت کتابها برای استفاده‏ی عموم مردم از آنها بوده است و اینکه منحصر به استفاده‏ ی شخصی نشود. و چه بسیار کتابخانه ‏های عربی‏ای که دچار این آفت شده و بسیاری از منابع تراثی آن از بین رفته است. قدما همواره به این ابیات شاعر مثال می‏زده ‏اند:



یعنی: هرگز تا زمانی که زنده‏ای کتاب به امانت نده و اگر از تو خواسته شد، سکوت کن! چه بسیار دوستی که کتابی را به او امانت دادی و پس از مطالبه آن، دوستی از میان رفت.

علی رغم عواقبی که این آفت داشته پاره‏ای از علمای واقف به جهت ترغیب در نشر علم، امانت کتابهای وقفی خود را آزاد گذاشته‏ اند .

شروط ابن‏ خلدون برای امانت وقف
چنانکه ابن‏ خلدون در وقف‏نامه ‏ی خود چنین کرده اما به جهت سالم ماندن کتاب، شروطی را برای امانت معین کرده است:

1. امانت کتاب برای فرد مطمئن و امین است. یعنی دانشمندی که در دوستی و امانت معروف است؛

2. علی رغم ویژگی‏های پسندیده‏ای که این دانشمند برای کتاب امانتی دارد چاره‏ای جز گذاشتن رهن در کتابخانه ندارد. این رهن شامل کتاب یا مالی که با قیمت کتاب موقوفه برابری کند، خواهد بود(41).

3. مدت امانت کتاب بیش از دو ماه نشود و این زمان از نظر ابن‏خلدون برای استنتاخ یا مطالعه‏ی کتاب کافی است.

اینها شروطی هستند که وقف‏نامه‏ ی ابن‏خلدون بدان معطوف بود. وقف‏نامه‏های مغربی هر یک به نوبه‏ی خود دارای همین شرایط هستند و یا اختلاف اندکی با این شرایط دارند.

به عنوان مثال برخی واقفان، اجازه ‏ی امانت کتاب را داده‏ اند.مشروط بر اینکه امانت گیرنده، آیات قرآنی مشخصی را برای مغفرت واقف و والدین او و شاید تمامی مسلمانان، تلاوت نماید.

احترام به شروط واقف
احترام به شروط واقف به اتفاق فقهاء واجب است و این تنها وقف‏نامه ‏های عربی نیستند که با این پدیده متمایز می‏شوند بلکه واقفان اروپایی(42)- خواه در عصر میانه و خواه در عصر جدید - شروطی را تعیین کرده‏اند که با کمی اختلاف، مشابه وقف‏نامه‏های عربی است.

وقف‏نامه‏ ی عربی (شرقی یا مغربی) شامل شروط واقف بوده است و در مورد نسخه‏ های خطی این شروط در یکی از اوراق آنها نوشته می‏ شده است(43) اما در مورد سنت هبه یا وصیت اروپاییان باید گفت چنانکه این هبه شامل یک نسخه‏ ی لاتینی بوده، فاقد هر گونه شروطی بوده و صرفا بر مکان کتاب اهدایی اشاره شده است(44)

اما چنانکه این هبه / اهدا، شامل مجموعه‏ای از کتابها باشد، تحت چارچوب قانونی در می‏آید و قراردادی نوشته می‏شود که در آن شروط اهدا کننده یا موصی قید می‏گردد(45). این شیوه همواره تاکنون در کتابخانه‏های اروپایی رعایت می‏شده تا به شروط واهب احترام گذاشته شود.

مثلا نویسنده‏ ی فرانسوی، آناتول فرانس از جمله‏ی آن دانشمندان زیادی است که کتابخانه‏های خود را به مؤسسات علمی فرانسه اهدا نمودند وی کتابخانه‏ی خصوصی خود را به کتابخانه‏ی ملی پاریس اهدا کرد و شرط نمود که تحت قانون شماره‏گذاری داخلی آنجا قرار نگیرد .

و به صورت مجموعه‏ای با شماره‏گذاری مخصوص درآید. این شرط پذیرفته شد و کتابهای او به کتابخانه‏ی مذکور وارد شد و به صورت مجموعه‏ای ویژه نگهداری شد این مجموعه را مجموعه‏ی آناتول فرانس (Fonds Anatole France) می‏گویند. چنانکه گفته‏اند مجموعه‏ی پاریس (Fonds Barres) و...

در ادامه ابن‏خلدون گفته: «و جعل النظر فی ذل لمن له النظر علی خزانة الکتب المذکورة». با این عبارت، وقف‏نامه به قضیه «تسلیم» پرداخته است یعنی آن چه فقها به آن قبض گفته‏اند(46).

قبض به اضافه حوز یا حیازت (در اختیار داشتن) از دیدگاه مالکی‏ها برای اتمام و لزوم وقفضروری است(47). تسلیم کتاب العبر در اینجا با نیابت به انجام رسیده زیرا ابن‏خلدون در قاهره مستقر بوده است و این مطلب را در مقدمه ‏ی کتابش المقدمة بیان کرده است.

در آنجا گفته: «این نسخه را به کتابخانه‏ ی مولانا سلطان ابوفارس عبدالعزیز مرینی هدیه کردم... و آن را برای طلاب علم به کتابخانه‏ی جامع قرویون در شهر فاس که مرکز حکومت آنجاست، وقف نمودم...»(48)

تسلیم با نیابت در تاریخ کتابخانه‏ های مغربی
تسلیم با نیابت در تاریخ کتابخانه‏ های مغربی شناخته و معروف بوده است به طوری که از خلفا و پادشاهان... که بیشترین واقفین کتاب بودند... وزراء، قاضیان، ادبا، فقها و رجال حاشیه برای تسلیم قبض موقوف، نائب می‏شدند. مثلا سلطان محمد بن عبدالله مجموعه کتابهایی را بر مسجد بزرگ طنجه وقف کرد و قاضی آیت تایدی و ناظر مفرج را نایب خود قرار داد(49).

نیز فقیه علامه سیدی عبدالعزیز بن حمزه را برای تسلیم کتاب شرح‏الخطاب (در 8 مجلد) بر خزانه‏ی ضریح ابوالعباس سبتی نایب کرد چنانکه در وقف‏نامه‏ ی این کتاب هم آمده است(50).
ب کرده بود(51).
در ارتباط با ویژگی آن متولی که تسلیم کتاب العبر با نیابت او به انجام رسید، از عبارت وقف‏نامه چنین استفاده می‏شود که او قیم (سرپرست) کتابخانه بوده است. چه منابع چنین گفته ‏اند که وقتی ابوعنان در سال 750 ه این کتابخانه را بنا کرد، برای سرپرستی آن، قیمی را تعیین کرد بدون اینکه اسم یا هویت او را معلوم نماید.

جزنائی گفته: «و عین لها قیما لضبطها و مناوله ما فیها»(52).در تاریخ کتابخانه‏های مغربی چنین رسم بوده که کتب موقوفه بر موسسات علمی به طور مستقیم به قیم سپرده می‏شد برخلاف مصاحف و برخی کتب دینی‏ای که بر مساجد وقف می‏شد اینها به ناظر موقوفات سپرده می‏شد.

اما پادشاهان کتابهای موقوفه‏ی خود را به دست قیمان و قاضیان می‏سپردند زیرا آنها کتابهای موقوفه را همزمان با کتابهای دیگر کتابخانه، مراقبت می‏نمودند، و مراقبت مسؤلان همچو ناظران و امنا بوده است.

سلطان مولی عبدالرحمن علوی، مساعدت به سرپرست کتابخانه‏ی قرویون را به قاضی عبدالهادی بن عبدالله تهامی علوی سپرد. نیز سلطان حسن اول (1894 م) دو نیروی کمکی به نام‏های محمد علوی مدغری و حمید بنانی را برای قاضی شهر فاس ارسال نمود تا آن دو، سرپرست و ناظر را در ترمیم و بهسازی کتابخانه‏ی قرویون یاری رسانند(53).

 علت و غایت وقف از منظر ابن‏ خلدون
وقف‏نامه ابن‏ خلدون در ادامه می‏گوید: «وقف علی الوجه المذکور لوجه الله الکریم و طلب لثوابه الجسیم یوم یجزی المتصدقین و لا یضیع اجر المحسنین.»

در اینجا ابن‏ خلدون به علت و غایت وقف آن کتاب اشاره می‏کند، یعنی درخواست و طلب رضایت خداوند و امید به این پاداش بزرگ و این همان مقصود اصلی و مورد نظر هر واقفی بوده است.

در اینجا ابن‏ خلدون به مانند وقفیات مغربی وقف‏نامه‏ی خود را با عبارت «اشهاد» و تصحیح وقف به پایان می‏برد و می‏گوید «و اشهد علیه ذلک» یعنی او بر آنچه نوشته شده، حاضر و شاهد بوده است.

اشهاد در وقف شامل اشهاد عادی و ساده و اشهاد رسمی با حضور دو عادل می‏باشد. اشهاد اول این است که انسانی شهادت دهد که کتابی یا مجموعه کتابهایی را صاحبش با حضور او بر مؤسسه ‏ی مشخصی وقف کرده است.

تعداد شاهدها اندازه ندارد؛ از یک شاهد گرفته تا چهار یا پنج شاهد چه بسا ممکن است که واقف از شاهد بی‏نیاز باشد. نیز کتابهایی که بر وقف آن شاهد می‏گیرند غالبا از کتب مهم و نادر هستند. همچنین شایسته است که شهود از میان فقها یا دانشمندان و یا از بزرگان قوم انتخاب شوند.

اما شهادت رسمی با حضور دو عادل برای اثبات اصالت و مشروعیت وقف به انجام می‏رسد. چنانکه در وقف‏نامه‏ی ابن‏خلدون هم آمده است. او دو عادل به نام‏های احمد بن علی بن اسماعیل مالکی و محمد بن محمد بن احمد بن ابوالقاسم را گواه می‏گیرد.

پاره‏ای از وقفیات با شهادت یک عادل به ما رسیده است(54).نیز وقفیات دیگری هم بدون شهادت دو عادل وارد شده‏اند که در این صورت به آنها وقف استرعایی گویند یعنی که اشهاد نزد قاضی شهر به انجام می‏رسد.

در وقف‏نامه‏ی مکتوب بر کتاب موقوفه به ذکر ارکان اساسی وقف بسنده شده و این در مورد کتبی که پادشاهان وقف کرده‏اند و قاضیان مکلف به انجام آن شده‏اند نیز مشاهده می‏ شود.

اما ابن‏خلدون اصرار داشته که موقوفه‏ی خود را تا حد امکان ثبوت و مشروعیت بیشتری دهد و آن را با حضور دو عادل به انجام رسانید. در ذیل شهادت آن دو عادل، گواهی ابن‏خلدون به طور خاص برای تصحیح و اثباب وقف آمده است وی در پایین ورقه با دست راست خود نوشته: «المنسوب الی صحیح، و کتب عبدالرحمن بن محمد بن خلدون».


در اشهاد ابن‏خلدون برای صحت وقف دو مطلب ملحوظ است:
1. ابن‏خلدون برای بیان شهادت، نگفته: اشهد، بلکه صرفا به عبارتی که بیانگر گواهی (شهادت) است اکتفا کرده یعنی: المنسوب الی صحیح؛ و این کاربرد از دیدگاه [مذهب] مالکیه جایز است(55).

اینها در ادای شهادت، لفظ مشخصی را شرط نمی‏کنند. بلکه هر صیغه‏ای که دال بر آگاهی شاهد باشد کافی است. چنانکه ابن‏خلدون انجام داده اما مابقی مذاهب جز لفظ «اشهد» لفظ دیگری را برای بیان شهادت جایز نمی‏دانند.

2. ابن‏خلدون توقیع (امضاء) خود را برای صحت وقف بر پایین برگه‏ی وقف‏نامه می‏انگارد و این کار به پیروی از خلفای مرینیون که کتاب به آنها هدیه می‏شد و نیز به پیروی از افرادی که برای اثبات وقفیات خود معمولا توقیعات ویژه‏ای را در پایین وقف‏نامه می‏آوردند، صورت گرفت(56).

پدیده‏ی توقیع در پایین وقف‏نامه در میان مغربی‏ها معمولا شایع بوده است(57) به جز خلفای سعدیون که عبارات تصحیحی / تصدیقی خود را بالای وقف‏نامه می‏نوشتند. به طوری که همواره برخی کتابهایی که آنها بر کتابخانه‏های مغربی وقف نموده‏اند گواه و مؤید این مطلبند(58).

با انجام اشهاد، وقف‏نامه ابن‏خلدون به پایان می‏رسد چنانکه عموم وقف‏نامه‏های عربی اینگونه پایان می‏یابند اما حجم وقف‏نامه بر اساس علاقه و خواست این دانشمند بزرگ و نیز حسب شروط و دیگر مواردی که او می‏خواسته در آن جا قید شود.

شکل گرفته است و کم و زیادی اندازه‏ی وقف‏نامه‏ها هیچ‏گاه مقیاس اهمیت یا عدم اهمیت کتاب موقوفه نبوده است. چه بسیار کتابهای مهمی که واقف آن به وقف‏نامه‏ی کوچکی بسنده کرده و چه بسیار کتابهای کم مقداری که واقف وقف‏نامه‏ی طویلی بر آن نگاشته است.

اکنون این مقاله را با سخن دوباره امکان خدمت‏رسانی به تاریخ‏گذاری کتاب را به دنبال خدمت‏رسانی به تحقیق / تصحیح جدید علمی از طریق بررسی وقف‏نامه‏ها به پایان می‏برم.

بررسی وقف‏نامه‏ها از جنبه‏هایی که در تاریخ‏گذاری کتاب برای ما سودمند است. در آغاز وقوف بر این وقف‏نامه‏ها و سپس جمع‏آوری نسخه‏های دارای وقف‏نامه در قالب فهرست کتاب‏شناسی اقتضا می‏ نماید.

مانند این فهرست و نیز فهرست نسخه‏های تاریخ‏دار از کارهای کتابخانه‏ای است که عموم کتابخانه‏های عربی به آن نیازمندند.

پس از این کار اساسی بیلیوتکونومی این امکان برای نسخه‏شناس و محققان و مصححان متون فراهم می‏آید که دراثبات تاریخ متون تاریخ‏دار و تعیین تاریخ متون بدون تاریخ، بر اسناد وقفی تکیه کنند. 

وقف‏نامه ‏ها در این چارچوب از دو جنبه مورد بررسی قرار می‏گیرند: جنبه‏ی تاریخی و جنبه‏ی بالیوگرافی یا خطی (اگر تعبیر درستی باشد).

آنچه به جنبه‏ ی تاریخی اختصاص دارد این است که کتابخانه‏ های عربی به طور کلی و کتابخانه‏های مغربی به طور خاص، دارای بخش مهمی از نسخه‏ های بدون تاریخ و برخی دیگر مجهول‏ال مؤلف و مجهول‏ال عنوان و یا هم فاقد عنوان و هم فاقد مؤلف‏اند.

در هر دو صورت با تکیه بر نسخه‏هایی که حاصل اسناد وقف هستند امکان تاریخ‏گذاری و یا شناسایی انتساب بسیاری از این نسخه‏ها فراهم می‏آید.

آنچه به کودیکولوژیون یا دست‏اندرکاران علم نسخه‏ شناسی در این بررسی‏های نسخه‏ شناسانه یاری می‏رساند، وجود این اسناد وقفی بر پشت اوراق آغازین نسخه‏ها و احیانا در بخش‏های میانی خواهد بود. همان چیزی که نسخه‏های لاتینی قرون وسطا فاقد آن است.

این وقفیات همچنین احیانا در برخی اجزاء نسخه تا تمامی جزء / جلدهای آن یافت می‏شود مثلا وقف‏نامه‏ی قرآنی که خلیفه موحدی مرتضی آن را وقف کرده در اجزاء دهگانه موجود است(59).

نیز وقف‏نامه‏ ی امیر ابوعبدالله وطاسی در جزء هفتم از نسخه چهلگانه نجاری که آن را بر کتابخانه ‏ی قرویون وقف نموده آمده. اما وقف‏نامه‏ی ابن‏خلدون که موضوع مقاله است در جزء پنجم کتاب العبر یافت شده است. ظن غالب این است که اجزای دیگر دو کتاب مذکور هم حامل وقف‏نامه بوده ‏اند.

از مزایای تعدد نگارش وقف‏نامه در اجزاء مخطوطات این است که آن مخطوطات یا مابقی اجزاء مخطوطی معین، باقی می‏ مانند.

نیز آگاهی از نام واقف یا کتابخانه‏ی دارای موقوفه، غالبا در تعیین تقریبی زمان یا مکانی که در آن نسخه‏ی فاقد تاریخ و نسبت، کتابت شده مساعدت می‏نماید. چنانکه آگاهی و وقوف بر این وقف‏نامه‏ها امکان تصحیح تاریخ نسخه ‏ی معینی را فراهم می ‏نماید.

چه بسیار نسخه‏های تاریخ‏داری که مصحح آن از تاریخش اطمینان داشته آنگاه پس از بررسی کودیکلوژیک آن معلوم می‏شود که نسخه در زمانی نوشته شده که قرن‏ها از تاریخ ثبت شده آن گذشته است.

لذا پرداختن صرف به تاریخ‏نویسی و نسخه‏ن ویسان کافی نیست بلکه لازم است رفتار و سلوک و حالات آنها بررسی شود و بلکه باید آنها را به مانند راویان حدیث و لغت، تحت پوشش نظریه‏ ی جرح و تعدیل قرار دهیم تا در نتیجه قبول و رد ما شامل نه تنها تاریخ، بلکه شامل شکل متونی که استنساخ کرده‏اند شود.

اما جنبه‏ی بالیوگرافی یا خطی به نسخه‏شناس امکان حل رموز نسخه‏ای که پیوسته مجهول‏المؤلف مانده را می‏دهد یعنی مؤلف مخطوط مجهول‏المؤلف از خلال مقابله‏ی خط وقف‏نامه با کتابت آن مخطوط، شناخته می‏شود. این عملیات را هولوگرافی Holographie می ‏نامند.

به هر روی هدف تمامی نسخه‏شناسان علمی و بالیوگرافیون یا همان کارشناسان علم خطوط قدیمی از بررسی این وقف‏نامه‏ها در چارچوب تاریخ کتاب، همان خدمتی است که به آن تاریخ‏گذاری متون گفته‏اند که خود مرحله‏ی اول و اساسی آنچه امروز تصحیح علمی گویند به شمار می‏رود.

پس علی رغم تفاوت‏های موجود بین دو میراث عربی و آفریقای لاتین، آیا مخطوطات مصحح عربی ما به مانند مخطوطات غربی تحت عملیات تاریخ‏گذاری متون قرار گرفته‏اند؟ گمان نمی‏کنم !

بنابراین امروز وقت آن رسیده است که مؤسسه‏ای برای تحقیق و تاریخ‏گذاری متون در سطح سرزمینهای عربی تأسیس شود تا تمامی تولیدات خطی همچو وقف‏نامه‏ها و تملیکات را مورد بررسی تاریخی قرار داده و متون خطی را تاریخ‏گذاری کند. در این راستا شایسته‏ی ما نیست که بدون بررسی کودیکلوژیک و تاریخ‏گذاری متون به تصحیح علمی آنها احترام نماییم.
.
 

پی نوشت:

بنگرید به: یوسف العش؛
Les bibliotheques arbes Damas 1967 و نیز به پایان‏نامه‏ی دانشگاهی من تحت عنوان: Histoire des bibliotheques au maroc [در مورد سنت وقف کتاب و کتابشناسی آن از جمله می‏توان به این منابع رجوع نمود:
الف. کتاب: وقف و ساختار کتابخانه‏های اسلامی، یحیی محمود ساعاتی، ترجمه‏ی احمد امیری شادمهری، مشهد 1374 ش،
ب: کتاب: نقش کتابخانه‏های مساجد در فرهنگ اسلامی، محمد مکی سباعی، ترجمه‏ی علی شکوئی، تهران، وزارت ارشاد، 1373؛
ج. مقاله: «نقش وقف در کتاب‏شناسی و بسط علمی تمدن اسلامی، محمد نوری، مجله‏ی وقف، میراث جاویدان ش 38، ص 15 به بعد
د. مقاله: «تاریخچه وقف کتاب در اسلام» علی رفیعی، مجله‏ی وقف، ش 7، ص 104 به بعد،
ر. مقاله: «نگاهی به وقف کتاب در تمدن اسلامی»، علی رفیعی، مجله‏ی وقف، ش 8، ص 82 به بعد؛
س. مقاله: «دو وقف‏نامه کتاب از عهد صفوی» رضا مختاری، مجله‏ی وقف، ش 13،
ط. مقاله: «کتابخانه‏های وقفی خراسان (دوره‏ی تیموری)»، غلامرضا امیرخانی، مجله‏ی وقف ش 36-35 ص 19 به بعد؛
ع. مقاله: «وقف کتاب در دوره صفوی...»، محمدباقر سجادی، مجله‏ی آینه‏ی پژوهش، ش 38. ص 15 به بعد؛
ف. مقاله: «وقف کتاب»، میر محمود موسوی، مجله‏ی میراث شهاب تابستان 77؛
ق مقاله: «اهمیت وقف کتاب و کتابخانه در اسلام و ایران»، محبوبه معمار طلوعی، کتاب ماه کلیات، تیر 1379. (مترجم)].
2- الفهرست، ابن‏ندیم، ص 68؛ وفیات‏الاعیان، ابن‏خلکان، 65/1.
3- سیوطی، بغیه‏الوعاه (طبع 1909 م)، ص 396.
4- فتح‏القدیر 50/5.
5- ابن ابوعامر حاجب الموید اندلسی، کتابهای پیشینیان را سوزاند به استثنای کتب طب و ریاضیات که مسلمانان به آن نیازمند بودند. اما در عین حال جزو علوم شرعی نبودند. اما مارودی، ستاره‏شناسی و فلسفه را دو علمی حرام برشمرده زیرا آنها با مبادی قرآنی متعارضند.

[منظور از کتابهای پیشینیان همان کتابهایی هستند که شامل دانشهای بیگانه‏ای است که «زیر نامهای علوم‏الاوائل (دانشهای پیشین)؛ علوم‏القدماء (دانشهای گذشتگان)؛ العلوم‏القدیمه (دانشهای کهن)؛ علوم‏الحکماء (دانشهای فرزانگان و فیلسوفان) در کتابهای نویسندگان مسلمان بدان‏ها برمی‏خوریم. این نامها به دانشهایی داده شده است که مستقیم یا نامستقیم از نگاشته‏های بیگانه، به ویژه یونانی، و نیز هندی، رنگ و نشان گرفته بودند. در برابر اصطلاحات علوم‏العرب (دانشهای تازیان)، العلوم‏الحدیثه (دانشهای نو و پدید آمده) و به ویژه العلوم‏الشرعیه (دانشهای دینی) به کار می‏رفته است...».

از مقاله‏ی عالمانه‏ی «پیوند فراگیر و فرخنده فرهنگها در جهان اسلام، نگاهی به سرگذشت ترجمه از آغاز تا سده پنجم هجری»، محمدحسین ساکت، محقق نامه (مقالات تقدیم شده به استاد دکتر مهدی محقق) به اهتمام بهاءالدین خرمشاهی و جویا جهانبخش، ج اول، ص 759. (مترجم)].

6- برخی از فقها صرفا قایل به تبدیل آن بوده و از منسوخ بودن آن حرفی نزده‏اند زیرا تلاوت منسوخ از کتب خداوند و آیات آن معصیت نیست زیرا در قرآن منسوخی است که به مانند غیر منسوخ، کتابت و تلاوت می‏شود با وجود دیدگاه فقها در مورد وقف کتب این دین‏ها، کتابهای عربی در مشرق و مغرب اسلامی پر از این دست کتابهاست.

خلفا این گونه کتابها را به عنوان هدیه می‏پذیرفته و آنها را در کتابخانه‏های خود قرار می‏دادند. مستشرق هلندی اربانیوس، انجیلی به زبان عربی به خلیفه سعدی زیدان اهدا نمود و او آن را پذیرفت و در کتابخانه‏اش که اکنون به کتابخانه اسکوربال اسپانیا منتقل شده قرار داد. بنگرید به: De Castries: sihm . Lereseue pays - Bas. III. P. 359و نیز بنگر:Deverbun: Marrakech des origines a 1912. tl p . 435.
7- حاشیه الشرح‏الکبیر، 77/4.
8- انصاری: اختصارالاخبار، ص 145؛ در:Hesperis tXLL. 1931.
9- ابن ابی‏زرع: القرطاس، ص 43.
10- در کتابخانه‏ی قرویون، شرح‏الفصوص فی صناعةالطب اثر فارابی وجود دارد که از آن نسخه‏ای برای ناصر اموی در قرطبه‏ی اندلس استنساخ شده و کتاب المختصر ابومصعب احمد بن ابی‏بکر زهری، برای کتابخانه‏ی خلیفه اموی الحکم مستنصر، نوشته شده است. نگر: عبدالهادی تازی، جامع‏القرویین 124/1.

11- احمد مقری: نفخ‏الطیب 191/6 (طبع دار صادر) نسخه‏ی العبر شامل 7 جزوه می‏شود اما جزو هشتمی که در متن مقری آمده همان است که ابن‏خلدون آن را به خود اختصاص داده است و به رحله ابن‏خلدون شرقا و غربا نامیده می‏شود. از آغاز دهه‏ی پنجاه [میلادی] با نظارت مرحوم محمد بن تاویت طنجی تصحیح آن به انجام رسید.

12- دی حمسو /di Hsmso از بزرگترین دانشمندهای سوئد بوده است. وی بر تعدادی از زبانها از جمله فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی مسلط بوده و نیز در تعدادی از مؤسسات علمی از جمله آکادمی فرانسوی» incriptions et Belles Letters عضویت داشته و کتابخانه‏ی مهمی شامل چهار هزار کتاب چاپی و سیصد کتاب خطی (که در بین آنها پنجاه مخطوط عربی موجود بوده است) داشته است.

13- نگر:Account of the Great historical work of the African philosopher Ibn Khaldus Di Hemso. P. 5 1833.
14- Alfrred Bel.
15- لوی پروونسال: مجله‏ی آسیایی journal Asiatique) 1923) دو جزء باقی‏مانده از نسخةالعبر که ابن‏خلدون آن را بر قرویون وقف کرده با نسخه‏ای که در سال 1868 م بولاق به چاپ رسید توافق دارند. این نسخه از اصل استنساخ شده زیرا در ورقه‏ی آخر آن آمده: «من الاصل المعتمد لمؤلفه».

16- محمدجواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسة، ص 590، طبع 1977.
17- تعداد زیادی از وقفیات، شکل رباعی آن را به کار برده‏اند (اوقف). چنانکه برخی کتب میراث همچو نفخ‏الطیب مقری نیز به کار برده است.

18- کلمه (وقف) به تشدید در برخی نوشته‏های مستشرقین به کار رفته است از جمله لوی پروونسال در تصحیح کتاب اختصارالاخبار انصاری و نیز دوزی (Dozy) در پیوست المعاجم‏العربیه (ماده‏ی وقف) به نظر من کاربرد و «وقف» به تشدید، کاربردی عامیانه است و دلیل آن شاید استعمال شرق‏شناسان بوده است.
19- تاج‏العروس، ماده‏ی حبس.
20- مساوی چبس Habous و Jpbous
موقوف علیه مساوی Habousant
موقوفه مساوی Habouse.
21- نگر
LaGrande encyclopedie: art.
Grand Larousse sncyclopdique
Nouveau Larousse illustre.

22- افرادی چون: Clairer, Mercier, Milliot و غیره. انگلیسی‏ها که به شرق تسلط یافتند کلمه‏ی «وقف» که در کتب فقه و حقوق شرقی‏ها [منظور شرق اسلامی] آمده را به کار برده‏اند بدین جهت در فرهنگ‏های انگلیسی وارد شده از جمله در فرهنگ بزرگ: Encyclopedia Britanica.

23- در برخی وقفیات مغربی، عبارت «وقف مخلد» به جای «وقف مؤبد» به کار رفته چنان که در وقفیه‏ی امیر ابوعبدالله وطاسی در نسخه‏ای از صحیح بخاری که آن را بر کتابخانه‏ی قرویون وقف کرده آمده است.

24- اگر واقف صیغه‏ی وقف را طلاق کرد، در حقیقت حامل تأبید است زیرا تأبید در وقف اصل است.
25- اولین صدقه‏ی موقوفه، اراضی مخیریف بوده که به پیامبر (ص) واگذار شده بوده و ایشان آن را وقف نمودند.
26- ابن‏خلدون مالکی در مصر یعنی محل تلاقی تمامی مذاهب فقهی زندگی می‏کرده است.
27- ارکان وقف چهارتاست: صیغه، واقف، موقوفه، مکان موقوف بر آن.
28- دسوقی: الحاشیه 5/4.
29- تا آغاز استقلال مراکش (1956 م) از این قرآن جز اجزای چهارم، نهم، دهم و یازدهم باقی نمانده بود و من به طور تصادفی جزء هفتم این قرآن را در کتابخانه‏ی موزه‏ی بریتانی ملاحظه کردم (بنگرید به مقاله‏ی استاد منونی درباره‏ی این قرآن در مجله‏ی مجمع اللغة العربیة، دمشق سال 1968 م).

30- ابن‏مرزوق: المسند الصحیح، ص 35 در 5291 Hesperis ابوالحسن، نسخه‏ای از کتاب البیان و التحصیل اثر ابن‏رشد را که محمد حجی اخیرا آن را تصحیح کرده بر کتابخانه‏ی مدرسه‏ی عدوه اندلس به سال 728 ه وقف کرده بود. این نسخه که بر پوست آهو نوشته شده هم‏اکنون در کتابخانه‏ی قرویون در فاس محفوظ است.

31- المقری، نفح‏الطیب 399/4.
32- ابن‏الوردی، التاریخ 384/2.
33- عبدالحی کتانی، المکتبات الاسلامیه (نسخه‏ی کتابخانه‏ی عمومی رباط) شماره‏ی 30025، ص 23.
34- خلیفه مرینی: ابویعقوب یوسف، مصحفی را در سال 703 ه بر مکه حبس / وقف نمود.
35- عابد فاسی، الخزانة العلمیة، ص 57.

36- فقها در این عبارت اختلاف کرده‏اند. حنابله می‏گویند: شرط واقف مانند نص شارع در فهم و دلالت است و نه در وجوب اتباع و عمل به آن.
37- الحاشیه 387/3.
38- لونشریسی: المعیار المعرب 37/7.

39- ممکن است در مورد دلایل منع واقفین از استنساخ کتابها سؤالاتی برای ما ایجاد شود اما برای پاسخ‏گویی از موضوع کمی دور شویم. نگر: ابن‏حجر، لسان‏المیزان 163/1 [در موضع یاد شده یعنی لسان‏المیزان برخلاف ارجاع استاد چیزی که با این مسأله مرتبط باشد نیامده است. مجله].

40- منع خروج کتاب با عبارات دیگری نیز آمده است. چنانکه در وقفیه‏ی الجامع‏الکبیر سیوطی که منظور ذهبی آن را بر کتابخانه‏ی قرویون وقف کرده چنین آمده: «لا یقرأ الا فی قاعة المطالعة بالخزانة المذکورة...» یعنی جز در سالن مطالعه‏ی کتابخانه‏ی یاد شده مطالعه نشود.

41- گفته می‏شود واقفانی که در مقابل عاریت کتاب، پرداخت مبلغ رهن را شرط می‏کنند، استفاده از آن را فقط به اغنیا منحصر کرده‏اند و فقرای مورد ثقه را استثنا کرده‏اند. برخی از واقفان خروج کتاب موقوف را بدون رهن جایز شمرده‏اند چنانکه سلطان علوی مولی عبدالحفیظ در وقفیاتش عمل کرده است.

42- اینها سنت وقف ندارند بلکه هبه (ex- dono) دارند یعنی وقف در زمان حیات واقف و وصیت (legs) یعنی وقف پس از حیات واقف.
43- برخی وقفیات بدون شرط هستند.

44- برای نسخه‏هایی که به کتابخانه‏ی دانشگاه سوربن اهدا شد، علاوه بر ارکان وقف، قیمت آنها نیز مشخص شده است. بنگرید به:Histoire Generale de paris, 3 vol. 186374 و نیز Collection de duments: Leopold Delise

45- این پدیده در شرق شناخته شده است یعنی وقف نزد قاضی شهر به ثبت می‏رسد و عقدنامه‏ای مشتمل بر تمامی شروط نوشته می‏شود.
46- قبض یعنی اجتناب کردن واقف از موقوفه.
47- بیشترین وقفیات مغربی مشتمل بر این عبارت‏اند: «و بسط (الوقف) یدقیم الخزانة علی حزوه فحازه»؛ این عبارت بیانگر قبض و حیازت است.
48- ابن‏خلدون: مقدمه کتابش (المقدمه).
49- Maillard : Bibliothe que de la Grande Mosquee de Tanger In R. . MMt2 p 355 Annee 1918.
50- الخزانة الصبیحیة یسلا: نسخه‏ی شماره‏ی 23.
51- العابد الفاسی: الخزانة العلمیة، ص 65.
52- الجزنائی: جنی زهره الاس، ص 76.
53- العابد الفاسی: الخزانة العلمیة، ص 71. خلیفه احمد منصور ذهبی سعدی به قاضی نسخه‏ای از الجامع‏الکبیر سیوطی را در شش جزء تسلیم نمود و آن را بر کتابخانه‏ی جامع قرویون وقف کرد. بنگرید به فهرست کتابخانه‏ی جامع قرویون از محمد عابد فاسی.

54- وزیر مرینی طریفی، کتاب الملتقی را بر مسجد جدید فاس وقف نمود و وقفیه‏ی آن شامل اشهاد یک فرد عادل است. این نسخه در کتابخانه‏ی قرویون به شماره‏ی 172 نگاهداری می‏شود.
55- ابن‏فرحون: تبصرةالحکام 43/2.

56- پدیده‏ی توقیع خلفا بر وقفیات کتابها در شرق شایع بوده است. به مثال، نسخه‏ای از کتاب الوافی بالوفیات صفدی که در یکی از کتابخانه‏های استانبول نگاهداری می‏شود توسط خلیفه‏ی عثمانی، سلیمان قانونی وقف شده و به دست خودش صحت نامه‏ی آن را نوشته است بنگرید به یوسف عش، همان.

57- خلیفه موحدی عمر مرتضی، توقیع خود را بر پایین وقف‏نامه‏ی موجود در جزء اول و چهارم قرآنی که آن را بر کتابخانه‏ی مسجد ابن‏یوسف مراکش وقف نموده نوشته است.

58- کتابخانه‏ی قرویون، نسخه‏ای از الجامع‏الکبیر سیوطی را در شش جزء داراست. در بالای وقف‏نامه این نسخه که توسط منصور ذهبی سعدی وقف شده، صحت نامه‏ی او با دست خط خودش آمده و در پایین وقف‏نامه نوشته شده:
«و بحضور مشاهدین سلم الکتاب القاضی لیضعه بالخزانة» و آنگاه توقیع دو عادل آمده است.

59- از این وقف‏نامه جز وقف‏نامه‏ی جزء اول و چهارم، باقی نمانده است. Deverdun در کتابش Marrakech des origines a 1912 ثابت کرده که تنها وقف‏نامه‏ی موجود در پشت برگه‏ی اول، به خط خلیفه بوده و وقف‏نامه‏های دیگر در مابقی اجزا، خط کاتب خلیفه بوده است.
 

منبع:
میراث جاویدان

نویسنده:احمد شوقی بنین - حسین علینقیان
* این مقاله در تاریخ 1402/2/10 بروز رسانی شده است.